وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْفَرَاغِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِي الاِعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ
«نيايش آن حضرت عليهالسلام، دربارهى خود، پس از انجام نماز شب، در مقام اعتراف به گناه»
﴿1﴾
اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ
(1) خداوندا! اى كسى كه داراى پادشاهى هميشگى و تسلط جاودانهاى،
﴿2﴾
وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لَا أَعْوَانٍ .
(2) توانمند و بىنياز از سپاه، و نه حاجتمند به دستيارانى،
﴿3﴾
وَ الْعِزِّ الْبَاقِي عَلَى مَرِّ الدُّهُورِ وَ خَوَالِي الْأَعْوَامِ وَ مَوَاضِي الْأَزمَانِ وَ الْأَيَّامِ
(3) و صاحب عزتى كه در طى اعصار و گذشت سالها و ازمنه و روزهاى سپرى شده، پايدارى.
﴿4﴾
عَزَّ سُلْطَانُكَ عِزّاً لَا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِيَّةٍ ، وَ لَا مُنْتَهَى لَهُ بِآخِرِيَّةٍ
(4) سلطنتت چنان غالب است كه محدود به آغاز و انجام نيست،
﴿5﴾
وَ اسْتَعْلَى مُلْكُكَ عُلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْيَاءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ
(5) و پادشاهىات چنان بلندپايه مىباشد كه همه چيز، از دسترسى به نهايت آن، فرومانده است،
﴿6﴾
وَ لَا يَبْلُغُ أَدْنَى مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِكَ أَقْصَى نَعْتِ النَّاعِتِينَ .
(6) و بالاترين توصيف واصفان، به نازلترين درجه از آن رفعت كه به خود اختصاص دادهاى نمىرسد.
﴿7﴾
ضَلَّتْ فِيكَ الصِّفَاتُ ، وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ ، وَ حَارَتْ فِي كِبْرِيَائِكَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ
(7) كاروان اوصاف، در بيان عظمتت گمراه و سرگردان گشته، و رشتهى تعريفها، در پيشگاهت از هم گسيخته و در هم ريخته، و دقيقترين اذهان و تصورات، در عرصهى كبريائىات حيران شده است،
﴿8﴾
كَذَلِكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِي أَوَّلِيَّتِكَ ، وَ عَلَى ذَلِكَ أَنْتَ دَائِمٌ لَا تَزُولُ
(8) اين چنين است كه تو خداوند، در ازليتت پيش از همه بودهاى، و بر اين منوال، براى هميشه، زوالناپذير خواهى ماند.
﴿9﴾
وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِيفُ عَمَلاً ، الْجَسِيمُ أَمَلاً ، خَرَجَتْ مِنْ يَدِي أَسْبَابُ الْوُصُلَاتِ إِلَّا مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُكَ ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّي عِصَمُ الآْمَالِ إِلَّا مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِكَ
(9) و من، آن بندهى كمكار پر آرزويم، كه اسباب وصول به سعادت، از كفم بيرون رفته مگر آن سبب كه رحمتت متصل ساخته، و رشتههاى اميدم گسيخته جز آن رشتهى عفوت كه بدان درآويختهام.
﴿10﴾
قَلَّ عِنْدِي مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِكَ ، و كَثُرَ عَلَيَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ لَنْ يَضِيقَ عَلَيْكَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِكَ وَ إِنْ أَسَاءَ ، فَاعْفُ عَنِّي .
(10) مرا از طاعتت چيزى كه به حساب آرم، اندك است، و از معصيتت آنچه بر دوش دارم بسيار مىباشد، و عفو از بندهات براى تو دشوار نيست و گر چه بدكار باشد، پس مرا عفو فرما. خداوندا!
﴿11﴾
اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى خَفَايَا الْأَعْمَالِ عِلْمُكَ ، وَ انْكَشَفَ كُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِكَ ، وَ لَا تَنْطَوِي عَنْكَ دَقَائِقُ الْأُمُورِ ، وَ لَا تَعْزُبُ عَنْكَ غَيِّبَاتُ السَّرَائِرِ
(11) علم تو بر اعمال و كارهاى نهانى، اشراف و احاطه دارد، و هر امر مستور و پوشيدهاى، در برابر دانش و آگاهىات آشكار است، و جزئيات و دقايق امور، از نظرت مكتوم نمىباشد، و رازهاى نهانى، (و مخفيات سريرهها) از تو پنهان نمىماند.
﴿12﴾
وَ قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيَّ عَدُوُّكَ الَّذِي اسْتَنْظَرَكَ لِغَوَايَتِي فَأَنْظَرْتَهُ ، وَ اسْتَمْهَلَكَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ لِإِضْلَالِي فَأَمْهَلْتَهُ .
(12) و حقيقت آن است كه آن دشمنت كه براى منحرف ساختن من، از تو فرصت خواست، و فرصتش دادى، و به منظور گمراه نمودنم، تا روز جزا مهلت طلبيد، و مهلتش بخشيدى،
﴿13﴾
فَأَوْقَعَنِي وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ مِنْ صَغَائِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَةٍ ، وَ كَبَائِرِ أَعْمَالٍ مُرْدِيَةٍ حَتَّى إِذَا قَارَفْتُ مَعْصِيَتَكَ ، وَ اسْتَوْجَبْتُ بِسُوءِ سَعْيِي سَخْطَتَكَ ، فَتَلَ عَنِّي عِذَارَ غَدْرِهِ ، وَ تَلَقَّانِي بِكَلِمَةِ كُفْرِهِ ، وَ تَوَلَّى الْبَرَاءَةَ مِنِّي ، وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً عَنِّي ، فَأَصْحَرَنِي لِغَضَبِكَ فَرِيداً ، وَ أَخْرَجَنِي إِلَى فِنَاءِ نَقِمَتِكَ طَرِيداً .
(13) بر من چيره گشت و با اينكه از شر گناهان كوچك هلاككننده، و از گناهان بزرگ كشنده، به سوى تو مىگريختم، بر زمينم زد، تا چون به معصيتت آلوده شدم، و بر اثر سعى ناپسندم، مستوجب خشمت گشتم، عنان حيلهاش را از من برتافت، و انكار كفرآميز خود را در برابر رفتارم اعلام نمود، و از من بيزارى جست، و پشت به من كرده، به راه افتاد، پس مرا در بيابان گمراهى، در معرض غضبت تنها گذاشت، و در ساحت انتقامت مطرود، رها ساخت،
﴿14﴾
لَا شَفِيعٌ يَشْفَعُ لِي إِلَيْكَ ، وَ لَا خَفِيرٌ يُؤْمِنُنِي عَلَيْكَ ، وَ لَا حِصْنٌ يَحْجُبُنِي عَنْكَ ، وَ لَا مَلَاذٌ أَلْجَأُ إِلَيْهِ مِنْكَ .
(14) كه نه هيچ كس، از من به درگاهت شفاعت مىكند، و نه پناه دهندهاى، در برابرت ايمنم مىسازد، و نه قلعهاى است كه مرا از ديدگاه تو بپوشاند، و نه پناهى هست كه از تو، به دامنش بگريزم.
﴿15﴾
فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ ، فَلَا يَضِيقَنَّ عَنِّي فَضْلُكَ ، وَ لَا يَقْصُرَنَّ دُونِي عَفْوُكَ ، وَ لَا أَكُنْ أَخْيَبَ عِبَادِكَ التَّائِبِينَ ، وَ لَا أَقْنَطَ وُفُودِكَ الآْمِلِينَ ، وَ اغْفِر لِي ، إِنَّكَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ .
(15) پس اين، جايگاه كسى است كه به تو پناه آورده، و محل شخص گنهكارى است كه در پيشگاهت (به اقرار گناهانش لب گشوده و) اعتراف نموده، پس مبادا در ساحت فضل و كرم تو، جا براى من، تنگ باشد، و جامهى عفوت، از من، كوتاهى نمايد، و نبايد من، بىنصيبترين بندگانت باشم كه «توبه» كردند، و نه نااميدترين كسانى كه به اميد، بر آستانت وارد شدند، و مرا بيامرز، كه تو بهترين آمرزندگانى.
﴿16﴾
اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَمَرْتَنِي فَتَرَكْتُ ، وَ نَهَيْتَنِي فَرَكِبْتُ ، وَ سَوَّلَ لِيَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ .
(16) خدايا! تو به من امر فرمودى (و نپذيرفتم) و، ترك نمودم، و نهى نمودى و مرتكب گشتم، و گناه را انديشهى بد، در نظرم بياراست پس مقصر شدم.
﴿17﴾
وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِيَامِي نَهَاراً ، وَ لَا أَسْتَجِيرُ بِتَهَجُّدِي لَيْلًا ، وَ لَا تُثْنِي عَلَيَّ بِإِحْيَائِهَا سُنَّةٌ حَاشَا فُرُوضِكَ الَّتِي مَنْ ضَيَّعَهَا هَلَكَ .
(17) و من، هيچ روز را بر روزهگيرىام گواه نمىگيرم (چون روزهاى كه قابل ذكر باشد ندارم)، و هيچ تهجد و شبزندهدارىام را پناه خود نمىشمارم (زيرا نمىتوانم از آن، نام ببرم)، و نه مستحب و سنتى، به خاطر احياء و انجامش مرا تحسين مىنمايد، مگر واجباتت كه هر كس آنها را ترك كند هلاك خواهد شد.
﴿18﴾
وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَكْتُهَا ، وَ كَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا ، كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً .
(18) و من هرگز با فضيلت نافلهاى (درخور اعتبار، و قابل شمار) به تو متوسل نمىشوم، با وجودى كه نسبت به بسيارى از وظائف واجبت غفلت ورزيدهام، و از حدود مقرراتت، با ارتكاب مناهى، تجاوز نمودهام، و گناهان بزرگى انجام دادهام، كه پردهى عافيتت مرا از رسوايىهايش مستور داشته است.
﴿19﴾
وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا ، وَ رَضِيَ عَنْكَ ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ .
(19) و اين، مقام كسى است كه به خاطر خود، از تو شرمسار، و بر خويشتن، خشمناك، و از تو خرسند مىباشد، پس با دلى شكسته، و گردنى فروافكنده، و كمرى- از گناهان- گرانبار و خميده، به پيشواز كرمت آمده، در حالى كه بر سر دو راهى اميد به تو، و هراس از تو، به پا ايستاده،
﴿20﴾
وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ رَجَاهُ ، وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِيَهُ وَ اتَّقَاهُ ، فَأَعْطِنِي يَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ ، وَ آمِنِّي مَا حَذِرْتُ ، وَ عُدْ عَلَيَّ بِعَائِدَةِ رَحْمَتِكَ ، إِنَّكَ أَكْرَمَ الْمَسْئُولِينَ .
(20) و تو از هر كس، شايستهترى كه به تو اميد ورزد، و سزاوارترى كه از تو بترسد و بپرهيزد. پس اى پروردگار من! آنچه را كه اميد دارم، به من ببخش، و از هر چه مىترسم ايمنم ساز، و هديهى رحمتت را به من (باز گردان و) تفضل فرماى، كه تو كريمترين (و بهترين) مسئولانى.
﴿21﴾
اللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِي بِعَفْوِكَ ، وَ تَغَمَّدْتَنِي بِفَضْلِكَ فِي دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَةِ الْأَكْفَاءِ ، فَأَجِرْنِي مِنْ فَضِيحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ الرُّسُلِ الْمُكَرَّمِينَ ، وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ ، مِنْ جَارٍ كُنْتُ أُكَاتِمُهُ سَيِّئَاتِي ، وَ مِنْ ذِي رَحِمٍ كُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِي سَرِيرَاتِي .
(21) خدايا! و اكنون كه مرا به پردهى عفوت مستور ساختى، و در سراى ناپايدار- در حضور اقران- به خلعت تفضلت پوشاندى، پس مرا از رسواييهاى سراى هميشگى (آخرت)، در برابر جايگاه حضار و تماشائيان- از فرشتگان مقرب، و پيامبران مكرم، و شهيدان، و صالحان- حفظ فرما (و مستور دار): از همسايهاى كه بدىهايم را از او مىپوشاندم، و از خويشاوندى كه در كارهاى پنهانىام، از وى شرم مىداشتم،
﴿22﴾
لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِي السِّتْرِ عَلَيَّ ، وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِي الْمَغْفِرَةِ لِي ، وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ وُثِقَ بِهِ ، وَ أَعْطَى مَنْ رُغِبَ إِلَيْهِ ، وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ ، فَارْحَمْنِي .
(22) پروردگارا! من به رازپوشى ايشان (همسايگان و خويشان) اعتماد نكردم، و به تو- اى پروردگار من!- اطمينان نمودم كه مرا ببخشى، و تو سزاوارتر كسى هستى كه به او اعتماد كنند، و بخشندهتر كسى كه به وى روى آورند، و مهربانتر كسى كه از او مهربانى جويند، پس بر من رحم كن.
﴿23﴾
اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِي مَاءً مَهِيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَايِقِ الْعِظَامِ ، حَرِجِ الْمَسَالِكِ إِلَى رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ ، تُصَرِّفُنِي حَالاً عَنْ حَالٍ حَتَّى انْتَهَيْتَ بِي إِلَى تَمَامِ الصُّورَةِ ، وَ أَثْبَتَّ فِيَّ الْجَوَارِحَ كَمَا نَعَتَّ فِي كِتَابِكَ نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ كَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً ، ثُمَّ أَنْشَأْتَنِي خَلْقاً آخَرَ كَمَا شِئْتَ .
(23) خدايا! و تو مرا به صورت آبى پست و بىارزش، از پشت و صلبى داراى استخوانهاى به هم پيوسته و درهم فشرده، با راههايى باريك و تنگنا، به (رحم و) زهدانى تنگ كه آن را به پردهها پوشيده بودى، سرازير كردى، (و) از حالى به حال ديگرم مىگرداندى، تا آنگاه كه به كمال صورتم رساندى، و شبكهى اعضاء را در پيكرم برقرار نمودى، همان گونه كه در كتاب خود، توصيف فرمودى: نطفه، سپس خون بسته شده، و بعد، پارهاى گوشت، آنگاه استخوان (و استخوانبندى)، و سپس استخوانها را به گوشت پوشاندى، و پس از آن به مرحلهى ديگرى از آفرينشم، چنانكه خود خواستى درآوردى،
﴿24﴾
حَتَّى إِذَا احْتَجْتُ إِلَى رِزْقِكَ ، وَ لَمْ أَسْتَغْنِ عَنْ غِيَاثِ فَضْلِكَ ، جَعَلْتَ لِي قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعَامٍ وَ شَرَابٍ أَجْرَيْتَهُ لِأَمَتِكَ الَّتِي أَسْكَنْتَنِي جَوْفَهَا ، وَ أَوْدَعْتَنِي قَرَارَ رَحِمِهَا .
(24) تا در آن دوران كه به رزق تو محتاج شدم، و از مدد لطفت بىنياز نبودم، از مازاد خوردنى و آشاميدنى كنيزت كه مرا در اندرونش جاى دادى، و در نهاد رحمش به وديعت نهادى، (و از خون دل او) غذايى برايم فراهم نمودى.
﴿25﴾
وَ لَوْ تَكِلْنِي يَا رَبِّ فِي تِلْكَ الْحَالَاتِ إِلَى حَوْلِي ، أَوْ تَضْطَرُّنِي إِلَى قُوَّتِي لَكَانَ الْحَوْلُ عَنِّي مُعْتَزِلًا ، وَ لَكَانَتِ الْقُوَّةُ مِنِّي بَعِيدَةً .
(25) و اگر مرا- اى پروردگار من!- در اين حالات، به تدبير خودم وامىگذاشتى، يا به استفاده از نيروى خويشتنم ناچار مىساختى، راستى كه تدبير از من، بر كنار، و نيرو از من، دور مىبود،
﴿26﴾
فَغَذَوْتَنِي بِفَضْلِكَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِيفِ ، تَفْعَلُ ذَلِكَ بِي تَطَوُّلًا عَلَيَّ إِلَى غَايَتِي هَذِهِ ، لَا أَعْدَمُ بِرَّكَ ، وَ لَا يُبْطِئُ بِي حُسْنُ صَنِيعِكَ ، وَ لَا تَتَأَكَّدُ مَعَ ذَلِكَ ثِقَتِي فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَى لِي عِنْدَكَ .
(26) پس به فضل و احسانت همچون نيكوكارى مهربان، مرا غذا دادى، و آن همه محبت را از سر لطف، تا بدين پايه كه رسيدهام همچنان ادامه مىدهى. رشتهى خير و نيكىات از من نمىگسلد، و حسن رفتارت دربارهام به تعويق نمىافتد، و با اين وجود، اعتمادم تقويت نمىشود، تا كوششم را به كارى كه در نظرت برايم سودمندتر است مصروف دارم.
﴿27﴾
قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ ، فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِي ، وَ طَاعَةَ نَفْسِي لَهُ ، وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فِي صَرْفِ كَيْدِهِ عَنِّي .
(27) شيطان، عنان مرا در وادى بدبينى و ضعف يقين، به دست گرفته، و از اين جهت نسبت به بدى مجاورتش با من، و پيروى نفسم از وى، به پيشگاهت شكايت دارم، و از تسلط او، به دامن امن تو مىآويزم (و پناه مىآورم)، و با تضرع و زارى، از تو مسئلت مىنمايم كه مكر او را از من، دور فرمايى،
﴿28﴾
وَ أَسْأَلُكَ فِي أَنْ تُسَهِّلَ إِلَى رِزْقِي سَبِيلًا ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدَائِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ ، وَ إِلْهَامِكَ الشُّكْرَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ سَهِّلْ عَلَيَّ رِزْقِي ، وَ أَنْ تُقَنِّعَنِي بِتَقْدِيرِكَ لِي ، وَ أَنْ تُرْضِيَنِي بِحِصَّتِي فِيما قَسَمْتَ لِي ، وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِي وَ عُمْرِي فِي سَبِيلِ طَاعَتِكَ ، إِنَّكَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ .
(28) و مىخواهم كه براى تحصيل روزىام، راهى آسان، فراهم سازى، پس تو را سپاس كه نعمتهاى بزرگ (و لطف بسيار) را آغاز فرمودى، و شكر احسان و انعام را الهام نمودى، پس بر محمد و آل او رحمت فرست، و روزىام را بر من آسان نما، و (از تو مىخواهم كه) مرا به هر مقدار كه برايم مقرر داشتهاى، قانع سازى، و به سهمى كه نصيبم فرمودهاى، خرسند گردانى، و آنچه از نيروى بدنم و دوران عمرم صرف شده، در راه طاعتت محسوب دارى، زيرا تو بهترين روزى دهندگانى.
﴿29﴾
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَى مَنْ عَصَاكَ ، وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاكَ ، وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَةٌ ، وَ هَيِّنُهَا أَلِيمٌ ، وَ بَعِيدُهَا قَرِيبٌ ، وَ مِنْ نَارٍ يَأْكُلُ بَعْضَهَا بَعْضٌ ، وَ يَصُولُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ .
(29) خدايا! من، به تو پناه مىبرم از آتشى كه آن را وسيلهى سختگيرى بر عاصيانت ساختهاى، و كسانى را كه روى از رضايت تو بر تابند (و از شاهراه خرسندىات منحرف شوند) به آن، تهديد نمودهاى، و (پناه مىبرم) از آتشى كه روشنىاش تاريكى، و ملايمش دردناك، و دورش نزديك است (كه هر چه از آن، دور شوند، باز، نزديك مىگردد)، و از آتشى كه پارهايش، پارهى ديگر را مىخورد، و بخشيش بر بخش ديگر، حمله مىبرد،
﴿30﴾
وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِيماً ، وَ تَسقِي أَهْلَهَا حَمِيماً ، وَ مِنْ نَارٍ لَا تُبْقِي عَلَى مَنْ تَضَرَّعَ إِلَيْهَا ، وَ لَا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا ، وَ لَا تَقْدِرُ عَلَى التَّخْفِيفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَيْهَا تَلْقَى سُكَّانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَيْهَا مِنْ أَلِيمِ النَّكَالِ وَ شَدِيدِ الْوَبَالِ
(30) و از آتشى كه استخوانها را (مىسايد و) مىپوساند، و به ساكنين خود، نوشابه گداخته (و آب جوشان)، مىنوشاند، و از آتشى كه براى زارىكنندهاش مهربانى ندارد (و چيزى از شكنجه، كم و باقى نمىگذارد)، و بر مهرجويانش رحم نمىآرد، و بر تخفيف نسبت به كسى كه در برابرش فروتنى كرده و تسليم گشته، قادر نمىباشد، (و) از ساكنان خود، با سوزندهترين عذاب اليم (و كيفر دردناكش) و عقوبت وخيم و سختش، استقبال مىنمايد.
﴿31﴾
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَةِ أَفْوَاهُهَا ، وَ حَيَّاتِهَا الصَّالِقَةِ بِأَنْيَابِهَا ، وَ شَرَابِهَا الَّذِي يُقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَةَ سُكَّانِهَا ، وَ يَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ ، وَ أَسْتَهْدِيكَ لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا ، وَ أَخَّرَ عَنْهَا .
(31) و به تو پناه مىبرم از كژدمهاى كام گشوده، و مارهاى نيشزنندهاش، و از آشاميدنىاش كه رودهها (امعاء و احشاء) و دل ساكنين خود را (مىدرد و) پارهپاره مىكند، و قلبشان را از جاى برمىكند. و از تو مىخواهم كه به چيزى كه از اين آتش، دور مىسازد، و باز پس مىدارد راهنمايىام فرمايى.
﴿32﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَجِرْنِي مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ ، وَ أَقِلْنِي عَثَرَاتِي بِحُسْنِ إِقَالَتِكَ ، وَ لَا تَخْذُلْنِي يَا خَيْرَ الُْمجِيرِينَ
(32) خدايا! بر محمد و آل او رحمت فرست، و مرا به يمن رحمتت، از آن آتش، حفظ فرما و پناه ده، و به حسن عفوت، از لغزشهايم درگذر، و خوارم مساز، اى بهترين پناهدهندگان!.
﴿33﴾
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَقِي الْكَرِيهَةَ ، وَ تُعْطِي الْحَسَنَةَ ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
(33) خدايا! تو (خلق را) از كريه و مكروه، حفظ مىنمايى، و حسن و خوبى، عطا مىفرمايى، و هر چه بخواهى، به جاى مىآورى، و تو بر هر چيز، كمال قدرت را دارى.
﴿34﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، إِذَا ذُكِرَ الْأَبْرَارُ ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، مَا اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ ، صَلَاةً لَا يَنْقَطِعُ مَدَدُهَا ، وَ لَا يُحْصَى عَدَدُهَا ، صَلَاةً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ ، وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ .
(34) خدايا! بر محمد و آل او رحمت فرست هر زمان كه از نيكان ياد شود، و بر محمد و آل او رحمت فرست تا هنگامى كه شب و روز در پى هم برقرار باشند، رحمتى كه امتدادش قطع نشود، و تعدادش به شماره درنيايد، رحمتى كه فضا را مشحون و پر كند، و زمين و آسمان را مملو سازد،
﴿35﴾
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَرْضَى ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا ، صَلَاةً لَا حَدَّ لَهَا وَ لَا مُنْتَهَى ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .
(35) درود خداوند بر او تا خرسند گردد، و پس از خرسندىاش خدا همچنان فيض رحمت را بر او و خاندانش مستمر و گسترده دارد، درودى كه حد و پايان برايش نباشد، اى مهربانترين مهربانان!.