وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَعْدَ الْفَرَاغِ مِنْ صَلَاةِ اللَّيْلِ لِنَفْسِهِ فِي الاِعْتِرَافِ بِالذَّنْبِ
پس از نماز شب بدين ترتيب دعا مىكرد
﴿1﴾
اللَّهُمَّ يَا ذَا الْمُلْكِ الْمُتَأَبِّدِ بِالْخُلُودِ
(1) اى پادشاهى كه دوران سلطنت تو هرگز پايان نپذيرد
﴿2﴾
وَ السُّلْطَانِ الْمُمْتَنِعِ بِغَيْرِ جُنُودٍ وَ لَا أَعْوَانٍ .
(2) و كشور تو بىمنت سپاه از گزند دشمن ايمن باشد و به كمك كس نياز ندارد،
﴿3﴾
وَ الْعِزِّ الْبَاقِي عَلَى مَرِّ الدُّهُورِ وَ خَوَالِي الْأَعْوَامِ وَ مَوَاضِي الْأَزمَانِ وَ الْأَيَّامِ
(3) عزت تو اى عزيز مطلق همواره بر جاى بماند و مرور ايام و گذشت زمان به اقتدار تو زيان نرساند.
﴿4﴾
عَزَّ سُلْطَانُكَ عِزّاً لَا حَدَّ لَهُ بِأَوَّلِيَّةٍ ، وَ لَا مُنْتَهَى لَهُ بِآخِرِيَّةٍ
(4) قدرت بىانتهاى تو براى ابد برقرار است، آنچنانكه ذات اقدس تو را ابتدا و انتهائى نيست، دورهى سلطنت تو را نيز ابتدا و انتها نباشد.
﴿5﴾
وَ اسْتَعْلَى مُلْكُكَ عُلُوّاً سَقَطَتِ الْأَشْيَاءُ دُونَ بُلُوغِ أَمَدِهِ
(5) علو ملك و مالكيت تو آنچنانست كه لغت علو حقيقت معنايش را ادا نكند و مرغ بلند پرواز انديشه به اوج اعلايش نرسد
﴿6﴾
وَ لَا يَبْلُغُ أَدْنَى مَا اسْتَأْثَرْتَ بِهِ مِنْ ذَلِكَ أَقْصَى نَعْتِ النَّاعِتِينَ .
(6) و قدرت علياى تو را گفتار گويندگان با منتهاى مبالغه توصيف نتواند كرد.
﴿7﴾
ضَلَّتْ فِيكَ الصِّفَاتُ ، وَ تَفَسَّخَتْ دُونَكَ النُّعُوتُ ، وَ حَارَتْ فِي كِبْرِيَائِكَ لَطَائِفُ الْأَوْهَامِ
(7) صفتها در ذات مقدس تو گم مىشوند و لغتها در وصف كمال تو حيران مىمانند و رشتهى لفظها و عبارتها در دهنها از هم مىگسلد و به هم مىريزد.
﴿8﴾
كَذَلِكَ أَنْتَ اللَّهُ الْأَوَّلُ فِي أَوَّلِيَّتِكَ ، وَ عَلَى ذَلِكَ أَنْتَ دَائِمٌ لَا تَزُولُ
(8) تو اين چنينى اى خداى من و جز تو ماسواى تو را خداى ديگر نيست. اوليت تو را ابتدائى نيست و دولت تو را انتهائى نباشد
﴿9﴾
وَ أَنَا الْعَبْدُ الضَّعِيفُ عَمَلاً ، الْجَسِيمُ أَمَلاً ، خَرَجَتْ مِنْ يَدِي أَسْبَابُ الْوُصُلَاتِ إِلَّا مَا وَصَلَهُ رَحْمَتُكَ ، وَ تَقَطَّعَتْ عَنِّي عِصَمُ الآْمَالِ إِلَّا مَا أَنَا مُعْتَصِمٌ بِهِ مِنْ عَفْوِكَ
(9) و من كه اكنون دست تضرع به درگاه تو گشادهام موجودى ضعيف بيش نباشم. در مقام عبادت بسيار كوچكم اما با همهى كوچكى آرزوهاى من بسيار بزرگست. جز رحمت واسعهى تو وسيلهاى به دست ندارم تا به درگاه تو تقرب جويم و جز عفو عميم تو پناهگاهى نشناسم تا از كردار سياه و تباهم بدانجا پناه برم.
﴿10﴾
قَلَّ عِنْدِي مَا أَعْتَدُّ بِهِ مِنْ طَاعَتِكَ ، و كَثُرَ عَلَيَّ مَا أَبُوءُ بِهِ مِنْ مَعْصِيَتِكَ وَ لَنْ يَضِيقَ عَلَيْكَ عَفْوٌ عَنْ عَبْدِكَ وَ إِنْ أَسَاءَ ، فَاعْفُ عَنِّي .
(10) طاعتى اندك و ناچيز دارم ولى معصيتهاى من در كلانى و گرانى از كوههاى كلان و گران گرو مىبرند، و با اين وجود تو به آسانى توانى بر بندهى گناهكار خويش ببخشائى و از آنچه سياه و تباه كرده درگذرى.
﴿11﴾
اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَشْرَفَ عَلَى خَفَايَا الْأَعْمَالِ عِلْمُكَ ، وَ انْكَشَفَ كُلُّ مَسْتُورٍ دُونَ خُبْرِكَ ، وَ لَا تَنْطَوِي عَنْكَ دَقَائِقُ الْأُمُورِ ، وَ لَا تَعْزُبُ عَنْكَ غَيِّبَاتُ السَّرَائِرِ
(11) علم وسيع تو بر پنهان و پيداى من محيط است و من در پيشگاه تو رازى نتوانم نهفت. اين توئى كه از جنبش خفيف و لطيف انديشهها در مغزها آگاهى و خفاياى اسرار ما را ناگفته همى دانى و نانوشته همى خوانى.
﴿12﴾
وَ قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيَّ عَدُوُّكَ الَّذِي اسْتَنْظَرَكَ لِغَوَايَتِي فَأَنْظَرْتَهُ ، وَ اسْتَمْهَلَكَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ لِإِضْلَالِي فَأَمْهَلْتَهُ .
(12) بنابراين نيكو دانى كه دشمن تو به اغواى من برخاسته و اضلال مرا ميان بسته است.
اين همان موجود خبيث است كه از تو مهلت خواسته و در اغواى من فرصت گرفته است. تو تا روز رستاخيز مهلتش دادهاى و بدو فرصت بخشيدهاى كه مرا از راه به بيغوله برد و از ماه به چاه اندازد.
﴿13﴾
فَأَوْقَعَنِي وَ قَدْ هَرَبْتُ إِلَيْكَ مِنْ صَغَائِرِ ذُنُوبٍ مُوبِقَةٍ ، وَ كَبَائِرِ أَعْمَالٍ مُرْدِيَةٍ حَتَّى إِذَا قَارَفْتُ مَعْصِيَتَكَ ، وَ اسْتَوْجَبْتُ بِسُوءِ سَعْيِي سَخْطَتَكَ ، فَتَلَ عَنِّي عِذَارَ غَدْرِهِ ، وَ تَلَقَّانِي بِكَلِمَةِ كُفْرِهِ ، وَ تَوَلَّى الْبَرَاءَةَ مِنِّي ، وَ أَدْبَرَ مُوَلِّياً عَنِّي ، فَأَصْحَرَنِي لِغَضَبِكَ فَرِيداً ، وَ أَخْرَجَنِي إِلَى فِنَاءِ نَقِمَتِكَ طَرِيداً .
(13) بالاخره بر من دست يافت و مرا در غرقابى از گناهان كوچك و بزرگ فرو برد. در آن هنگام كه دمار از روزگارم برآورد دامن از من درپيچيد و روى از من در هم كشيد و مرا با نامهى سياه و روزگار تباه تنها گذاشت و از من برائت و بيزارى جست، و به سوى عذاب و عقاب تو بيرحمانه پيشم راند.
﴿14﴾
لَا شَفِيعٌ يَشْفَعُ لِي إِلَيْكَ ، وَ لَا خَفِيرٌ يُؤْمِنُنِي عَلَيْكَ ، وَ لَا حِصْنٌ يَحْجُبُنِي عَنْكَ ، وَ لَا مَلَاذٌ أَلْجَأُ إِلَيْهِ مِنْكَ .
(14) اكنون كس ندارم كه به خاطر من در پيشگاه تو به شفاعت برخيزد و پناهى نشناسم كه از سطوت و غضب تو به سويش بشتابم و در سايهاش ايمن بنشينم. قلعهاى نيست كه مرا از ديدگاه تو بپوشاند و قدرتى نيست كه به دامنش بگريزم.
﴿15﴾
فَهَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ ، وَ مَحَلُّ الْمُعْتَرِفِ لَكَ ، فَلَا يَضِيقَنَّ عَنِّي فَضْلُكَ ، وَ لَا يَقْصُرَنَّ دُونِي عَفْوُكَ ، وَ لَا أَكُنْ أَخْيَبَ عِبَادِكَ التَّائِبِينَ ، وَ لَا أَقْنَطَ وُفُودِكَ الآْمِلِينَ ، وَ اغْفِر لِي ، إِنَّكَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ .
(15) پروردگار من! اينجا كه من ايستادهام جايگاه موجودى مفلوك است كه به تو پناه آورده و شرمسارانه به اعتراف گناهانش لب گشوده است. فضل تو آن اندازه شامل و كامل است كه بيدريغ مرا بپذيرد و عفو تو آنقدر دامنهدار است كه بى دشوارى مرا دريابد و نگذارد كه در ميان بندگان تو از همه سرشكستهتر و زيانكارتر باشم و نوميدانه در گاه كرم و رحمت تو را ترك گويم. مرا بيامرز اى بهترين كسى كه گناهكارى را آمرزيده است.
﴿16﴾
اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَمَرْتَنِي فَتَرَكْتُ ، وَ نَهَيْتَنِي فَرَكِبْتُ ، وَ سَوَّلَ لِيَ الْخَطَاءَ خَاطِرُ السُّوءِ فَفَرَّطْتُ .
(16) پروردگار من! فرمان دادى و عصيان كردهام، نهى فرمودى و مرتكب شدهام. به اغواى نفسم سر تسليم پيش آوردهام و به معصيت پرداختهام.
﴿17﴾
وَ لَا أَسْتَشْهِدُ عَلَى صِيَامِي نَهَاراً ، وَ لَا أَسْتَجِيرُ بِتَهَجُّدِي لَيْلًا ، وَ لَا تُثْنِي عَلَيَّ بِإِحْيَائِهَا سُنَّةٌ حَاشَا فُرُوضِكَ الَّتِي مَنْ ضَيَّعَهَا هَلَكَ .
(17) من روزههائى را كه در روزها گرفتهام به گواه نگيرم و نوافلى را كه در دل شب به جاى آوردهام شفيع نخواهم، و شبهاى تارى را كه با ذكر و فكر زنده داشتهام به يارى نخوانم زيرا شانه از بار فرائض تهى ساختهام و دين واجب خويش نپرداختهام. من آن نمازگذار را نپسندم كه واجب از دست بگذارد و به مستحب پردازد.
﴿18﴾
وَ لَسْتُ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِفَضْلِ نَافِلَةٍ مَعَ كَثِيرِ مَا أَغْفَلْتُ مِنْ وَظَائِفِ فُرُوضِكَ ، وَ تَعَدَّيْتُ عَنْ مَقَامَاتِ حُدُودِكَ إِلَى حُرُمَاتٍ انْتَهَكْتُهَا ، وَ كَبَائِرِ ذُنُوبٍ اجْتَرَحْتُهَا ، كَانَتْ عَافِيَتُكَ لِي مِنْ فَضَائِحِهَا سِتْراً .
(18) چه بسيار از اداى تكليف محتوم خويش سر باز زدهام، چه بسيار به حدود محترم و مقدس تو تعدى جستهام، چه حرمتها كه با دست من از احترام فرو افتاده و چه عصيانها و طغيانهاى عظيم كه غفلت من برانگيخته و چه سياهى و تباهيها كه از وجود من به وجود آمده است. اگر لطف عميم تو اى پروردگار من بر فضايح و قبايح اعمال من پردهى استتار نمىكشيد رسواى خاص و عام بودم و نامم به فضاحت در شهرها شهره مىبود.
﴿19﴾
وَ هَذَا مَقَامُ مَنِ اسْتَحْيَا لِنَفْسِهِ مِنْكَ ، وَ سَخِطَ عَلَيْهَا ، وَ رَضِيَ عَنْكَ ، فَتَلَقَّاكَ بِنَفْسٍ خَاشِعَةٍ ، وَ رَقَبَةٍ خَاضِعَةٍ ، وَ ظَهْرٍ مُثْقَلٍ مِنَ الْخَطَايَا وَاقِفاً بَيْنَ الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ .
(19) و اكنون در مقام بندهاى قيام كردهام كه از نفس خويش شرم همى دارد و الطاف خداوندى تو را شكر همى گذارد. به درگاه تو با جانى ترسناك و گردنى فرو افتاده و پشتى از فشار معاصى و منكرات خم شده ايستادهام. اى پروردگار من در چنين حال هم به بخشايش تو اميدوارم و هم از عقوبت تو هراسان.
﴿20﴾
وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ رَجَاهُ ، وَ أَحَقُّ مَنْ خَشِيَهُ وَ اتَّقَاهُ ، فَأَعْطِنِي يَا رَبِّ مَا رَجَوْتُ ، وَ آمِنِّي مَا حَذِرْتُ ، وَ عُدْ عَلَيَّ بِعَائِدَةِ رَحْمَتِكَ ، إِنَّكَ أَكْرَمَ الْمَسْئُولِينَ .
(20) تو آن مايهى اميد باشى كه مانند و مثالى ندارى. تو آن خداى غالب و قاهر هستى كه سزاوارى از غضب و سطوت تو هراسان باشم... پس به من اى پروردگار من خط امانى عطا فرماى تا جان بىآرامم آرام بگيرد و از درياى رحمت خويش موجى به من انداز تا در پناه رحمت تو از بيم تو ايمن بمانم.
اى اكرم المسئولين! اگر كف سئوال خود را به درگاه تو برندارم آن كدام درگاه است كه شايستهى سئوال من باشد.
﴿21﴾
اللَّهُمَّ وَ إِذْ سَتَرْتَنِي بِعَفْوِكَ ، وَ تَغَمَّدْتَنِي بِفَضْلِكَ فِي دَارِ الْفَنَاءِ بِحَضْرَةِ الْأَكْفَاءِ ، فَأَجِرْنِي مِنْ فَضِيحَاتِ دَارِ الْبَقَاءِ عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ الرُّسُلِ الْمُكَرَّمِينَ ، وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ ، مِنْ جَارٍ كُنْتُ أُكَاتِمُهُ سَيِّئَاتِي ، وَ مِنْ ذِي رَحِمٍ كُنْتُ أَحْتَشِمُ مِنْهُ فِي سَرِيرَاتِي .
(21) پروردگارا! همچنانكه پردهى فضل و رافت تو از رسوائيهاى اين جهان امانم داد و در ميان همگنان و همسران از شرمسارى به دورم داشت بگذار در سايهى فضل و رحمت تو از فضايح آن جهان نيز امان بگيرم و آبروى من در مشهد ملائكهى معصوم تو و پيامبران گرامى تو و شهداى خونين كفن و پارسايان پاكدامن تو فرو نريزد.
پروردگارا! من ننگ معصيتهاى خود را همواره از چشم همسايگانم پنهان مىدارم و راز نهفتهام را با هيچكس در ميان نمىگذاشتم
﴿22﴾
لَمْ أَثِقْ بِهِمْ رَبِّ فِي السِّتْرِ عَلَيَّ ، وَ وَثِقْتُ بِكَ رَبِّ فِي الْمَغْفِرَةِ لِي ، وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ وُثِقَ بِهِ ، وَ أَعْطَى مَنْ رُغِبَ إِلَيْهِ ، وَ أَرْأَفُ مَنِ اسْتُرْحِمَ ، فَارْحَمْنِي .
(22) زيرا از رازدارى آنان خاطرم اطمينان نداشت، و در عين حال نيكو مىدانستم كه تو بر پيدا و پنهان من آگهى دارى و كردار مرا از وراى حجابها و حصارها آشكارا مىبينى ولى خاطرم از رازدارى تو اطمينان داشت. من از رازدارى و خطاپوشى و عفو و اغماض تو اطمينان داشتم، از مغفرت و مرحمت تو ضميرم آسوده بود. آرى اى خداى بزرگ تو از كائنات شايستهترى كه راز بپذيرى و امانت نگاه بدارى و بيامرزى و ببخشى و ببخشائى. بدانكس كه دست دريوزگى به آستانهات پيش آورد عطا كنى و بر آنكس كه با روى سياه و موى سپيد از تو رحمت خواهد ترحم فرمائى. اينك دست دريوزگى من به درگاه تو و اينك روى سياه و موى سپيد من در پيشگاه تو.
﴿23﴾
اللَّهُمَّ وَ أَنْتَ حَدَرْتَنِي مَاءً مَهِيناً مِنْ صُلْبٍ مُتَضَايِقِ الْعِظَامِ ، حَرِجِ الْمَسَالِكِ إِلَى رَحِمٍ ضَيِّقَةٍ سَتَرْتَهَا بِالْحُجُبِ ، تُصَرِّفُنِي حَالاً عَنْ حَالٍ حَتَّى انْتَهَيْتَ بِي إِلَى تَمَامِ الصُّورَةِ ، وَ أَثْبَتَّ فِيَّ الْجَوَارِحَ كَمَا نَعَتَّ فِي كِتَابِكَ نُطْفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ثُمَّ مُضْغَةً ثُمَّ عَظْماً ثُمَّ كَسَوْتَ الْعِظَامَ لَحْماً ، ثُمَّ أَنْشَأْتَنِي خَلْقاً آخَرَ كَمَا شِئْتَ .
(23) پروردگار من! قطرهى ناچيزى بيش نبودم كه در فشردگيهاى استخوانهاى صلب به سر مىبردم و بعد به صورت مايهاى بىمقدار در تنگناى رحم جاى گرفتم و در وراى پردهها و حجابها پنهان ماندم تا قلم شاهكار تو بر هيئت مرموز من نقش وجود بگذارد و بر پيشانى من خط سرنوشت بنويسد. اين تو بودى كه مرا از حالى به حال ديگر برمىگردانيدى و قدرت عظماى تو بود كه دمبدم از نقص به كمالم مىكشانيد. به من روى و موى و چشم و ابرو بخشيدهاى و نطفهاى بى حس و حال را در جنب و جوش انداختهاى و پارهاى گوشت را با دست و پا و بينائى و شنوائى به راه واداشتهاى. آنچنانكه در كتاب مبين خود بيان مىفرمائى. «نطفهاى و بعد لكه خونى و بعد پارهى گوشتى و بعد» «استخوانى پوشيده در عضلات و آنگاه خلقتى كافى و كامل».
﴿24﴾
حَتَّى إِذَا احْتَجْتُ إِلَى رِزْقِكَ ، وَ لَمْ أَسْتَغْنِ عَنْ غِيَاثِ فَضْلِكَ ، جَعَلْتَ لِي قُوتاً مِنْ فَضْلِ طَعَامٍ وَ شَرَابٍ أَجْرَيْتَهُ لِأَمَتِكَ الَّتِي أَسْكَنْتَنِي جَوْفَهَا ، وَ أَوْدَعْتَنِي قَرَارَ رَحِمِهَا .
(24) پروردگار من! بدانسان كه مشيت علياى تو اقتضا داشت خلقتم را به كفاف و كمال رسانيدهاى ولى با چنين خلقت كامل و كافى همواره به روزى و رافت خويش محتاجم داشتهاى. من هرگز از روزى تو بىنياز ننشستهام و هرگز از فضل تو استغنائى نيافتهام. از آنچه آن زن كه كنيز تو و مادر من بود مىخورد و مىنوشيد من هم در دل او مايعى خون رنگ مىمكيدهام و روزى من در آن روز خون دل او بود كه لطف تو براى من مهيا داشته بود.
﴿25﴾
وَ لَوْ تَكِلْنِي يَا رَبِّ فِي تِلْكَ الْحَالَاتِ إِلَى حَوْلِي ، أَوْ تَضْطَرُّنِي إِلَى قُوَّتِي لَكَانَ الْحَوْلُ عَنِّي مُعْتَزِلًا ، وَ لَكَانَتِ الْقُوَّةُ مِنِّي بَعِيدَةً .
(25) واى بر من اى پروردگار من اگر مرا در آن ظلمتكده به حال خود وامىگذاشتى تا با دست خويش قوت روانم را تهيه ببينم و از عمل خويش نان بخورم. بديهى است كه دور از كرم و رافت تو روزگارم چه صورتى مىگرفت،
﴿26﴾
فَغَذَوْتَنِي بِفَضْلِكَ غِذَاءَ الْبَرِّ اللَّطِيفِ ، تَفْعَلُ ذَلِكَ بِي تَطَوُّلًا عَلَيَّ إِلَى غَايَتِي هَذِهِ ، لَا أَعْدَمُ بِرَّكَ ، وَ لَا يُبْطِئُ بِي حُسْنُ صَنِيعِكَ ، وَ لَا تَتَأَكَّدُ مَعَ ذَلِكَ ثِقَتِي فَأَتَفَرَّغَ لِمَا هُوَ أَحْظَى لِي عِنْدَكَ .
(26) ولى رحمت بىمنتهاى تو گرسنهام نمىگذاشت. من چگونه، اى پروردگار مهربان مهربانيهاى تو را فراموش توانم كرد؟ چگونه از لطف و رحمت تو خاطر توانم پرداخت، ولى با اين وجود آن گستاخى در خويش نمىبينم كه گناهان خويش را ناكرده انگارم و همچون شكرگزاران و پرهيزكاران به رحمت تو چشم طمع بدوزم.
﴿27﴾
قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِينِ ، فَأَنَا أَشْكُو سُوءَ مُجَاوَرَتِهِ لِي ، وَ طَاعَةَ نَفْسِي لَهُ ، وَ أَسْتَعْصِمُكَ مِنْ مَلَكَتِهِ ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ فِي صَرْفِ كَيْدِهِ عَنِّي .
(27) اى خداوند بزرگ! شيطان خبيث فريبم داد و زمام اختيار مرا به مشت گرفت و در خاطر آرام و آسودهام دغدغه افكند، يقين استوار من به لرزه درافتاد و قوت ايمان من به ضعف گرائيد.
پروردگارا! از شر اين همسايهى فرومايه شكايت به درگاه تو آورم و نفس خويش را كه فريب دشمن خورده و دوست از دست داده شايستهى شماتت و ملامت شمارم. و اكنون از پيشگاه اعظم و اكرم تو توقع دارم كه زمام مرا از مشتش به در آورى و جانم را از اضلال و اغواى وى بر كنار دارى
﴿28﴾
وَ أَسْأَلُكَ فِي أَنْ تُسَهِّلَ إِلَى رِزْقِي سَبِيلًا ، فَلَكَ الْحَمْدُ عَلَى ابْتِدَائِكَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ ، وَ إِلْهَامِكَ الشُّكْرَ عَلَى الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَامِ ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ سَهِّلْ عَلَيَّ رِزْقِي ، وَ أَنْ تُقَنِّعَنِي بِتَقْدِيرِكَ لِي ، وَ أَنْ تُرْضِيَنِي بِحِصَّتِي فِيما قَسَمْتَ لِي ، وَ أَنْ تَجْعَلَ مَا ذَهَبَ مِنْ جِسْمِي وَ عُمْرِي فِي سَبِيلِ طَاعَتِكَ ، إِنَّكَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ .
(28) و روزى مرا بىمنت ديگران از خزانهى غيب خويش برقرار دارى. تو را سپاس همى گذارم اى پروردگار مهربان بر آن نعمتها كه دور از توقع و تقاضاى ما انعام فرمودهاى و تو را ستايش كنم اى خداوند بزرگ كه در قلب ما چراغ حقشناسى و شكرگذارى برافروختهاى و در دهان ما شكر شكر گذاشتهاى.
پروردگار من! به روح مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و روزى مرا آسان به من برسان و جان مرا در سايهى قناعت و كفاف بدانچه تقدير فرمودهاى خورسند دار. مرا به قسمت من خشنود فرماى و عمر گذشتهى مرا به حساب طاعت و عبادت خويش گذار. كس همچون تو روزى نرساند.
﴿29﴾
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ نَارٍ تَغَلَّظْتَ بِهَا عَلَى مَنْ عَصَاكَ ، وَ تَوَعَّدْتَ بِهَا مَنْ صَدَفَ عَنْ رِضَاكَ ، وَ مِنْ نَارٍ نُورُهَا ظُلْمَةٌ ، وَ هَيِّنُهَا أَلِيمٌ ، وَ بَعِيدُهَا قَرِيبٌ ، وَ مِنْ نَارٍ يَأْكُلُ بَعْضَهَا بَعْضٌ ، وَ يَصُولُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ .
(29) پروردگار من! از آن آتش شعلهور كه براى كيفر گناهكاران زبانه همى زند به تو پناه مىآورم و از آن وحشتكده كه آتشش به جاى روشنائى ظلمت برانگيزاند و دردناك باشد و با همه دورى، لهيب سوزندهاش نزديك نمايد و به هم برآشوبد
﴿30﴾
وَ مِنْ نَارٍ تَذَرُ الْعِظَامَ رَمِيماً ، وَ تَسقِي أَهْلَهَا حَمِيماً ، وَ مِنْ نَارٍ لَا تُبْقِي عَلَى مَنْ تَضَرَّعَ إِلَيْهَا ، وَ لَا تَرْحَمُ مَنِ اسْتَعْطَفَهَا ، وَ لَا تَقْدِرُ عَلَى التَّخْفِيفِ عَمَّنْ خَشَعَ لَهَا وَ اسْتَسْلَمَ إِلَيْهَا تَلْقَى سُكَّانَهَا بِأَحَرِّ مَا لَدَيْهَا مِنْ أَلِيمِ النَّكَالِ وَ شَدِيدِ الْوَبَالِ
(30) و استخوان بگدازد و جز حميم آبى ننوشاند و جز زجر و رنج نوازشى نشان ندهد و بر گرفتاران تيرهبختش رحمت نياورد و عطوفت ننمايد و يك دم از فشار و دمار سبك نگردد و همواره بر عقوبت و عذاب بيفزايد به سوى تو همى گريزم.
﴿31﴾
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَقَارِبِهَا الْفَاغِرَةِ أَفْوَاهُهَا ، وَ حَيَّاتِهَا الصَّالِقَةِ بِأَنْيَابِهَا ، وَ شَرَابِهَا الَّذِي يُقَطِّعُ أَمْعَاءَ وَ أَفْئِدَةَ سُكَّانِهَا ، وَ يَنْزِعُ قُلُوبَهُمْ ، وَ أَسْتَهْدِيكَ لِمَا بَاعَدَ مِنْهَا ، وَ أَخَّرَ عَنْهَا .
(31) ما را از آن كژدمهاى جانگزا و مارهاى زهرگشا و آبى كه رودهها بگسلاند و قلبها بدراند جز رحمت و رافت تو پناهى نيست.
﴿32﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَجِرْنِي مِنْهَا بِفَضْلِ رَحْمَتِكَ ، وَ أَقِلْنِي عَثَرَاتِي بِحُسْنِ إِقَالَتِكَ ، وَ لَا تَخْذُلْنِي يَا خَيْرَ الُْمجِيرِينَ
(32) پروردگار من! به روح مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و در سايهى فضل و رحمت خويش پناهم ده. از لغزشهاى شقاوتانگيز بازم دار و مرا به شكست و خذلان مينداز. اى بهتر از هر پناه دهنده كه تواند پناه دهد،
﴿33﴾
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَقِي الْكَرِيهَةَ ، وَ تُعْطِي الْحَسَنَةَ ، وَ تَفْعَلُ مَا تُرِيدُ ، وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
(33) اى آنكس كه از مكروهات دورمان بدارى و ذات اقدس تو كان حسنات و خيرات باشد و قدرت بى مانند تو بر ماسواى تو حاكم مطلق است. و هر چه خواهى توانى كرد،
﴿34﴾
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، إِذَا ذُكِرَ الْأَبْرَارُ ، وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، مَا اخْتَلَفَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ ، صَلَاةً لَا يَنْقَطِعُ مَدَدُهَا ، وَ لَا يُحْصَى عَدَدُهَا ، صَلَاةً تَشْحَنُ الْهَوَاءَ ، وَ تَمْلَأُ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ .
(34) اى پروردگار من! به روح محمود محمد و آل محمد رحمت فرست، رحمتى كه با گذشت شبها و روزها پايان پذيرد و مدتش به سر نيايد و عددش شمرده نشود، رحمتى كه فضا را لبريز سازد و آسمان و زمين را در نور و نعمت خويش فرو برد.
﴿35﴾
صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ حَتَّى يَرْضَى ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ الرِّضَا ، صَلَاةً لَا حَدَّ لَهَا وَ لَا مُنْتَهَى ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ .
(35) به روان مقدس محمد و آل محمد از ذات پروردگار درود باد، درودى كه محمد و آل محمد را رضا سازد، درودى كه حالتى بالاتر از رضا به وجود آورد. صلوات و رحمتهائى بىحساب و بىشمار، بىابتدا و بىانتها به ارواح مقدسهى محمد و آل محمد باد.