ترجمه نهج البلاغه، ص: 441
زد و خورد با مردم برخاست پيوسته از ديدن حق كور شد. و آن كه از حق منحرف گشت خوبی را بدی و بدی را خوبی ديده و دچار مستی گمراهی شد. و آن كه دشمنی نمود راههايش دشوار، و كارش سخت، و راه نجاتش تنگ گشت.
شك بر چهار پايه است: جدال، ترس، دودلی، و خودباختن. آن كه جدال را شيوه خود كرد شبِ گمراهيش صبح هدايت نشد. و هر كه را ترساند آنچه پيش رو داشت عقبگرد نمود. و هر كس ملازم دودلی گشت، گامهای شيطان پايمالش كرد. و آن كه به هلاكت دنيا و آخرت تن داد در هر دو جهان نابود شد. پس از اين سخن گفتاری بود كه آن را از ترس طولانی شدن و بيرون رفتن از روشی كه قصد ما در اين كتاب است واگذاشتيم.
حكمت 32
و آن حضرت فرمود: از نيكی بهتر نيكوكار، و از بدی بدتر بدكار است.
حكمت 33
و آن حضرت فرمود: بخشنده باش نه بيش از حدّ، اندازه نگاه دار نه در حدّ سختگيری.
حكمت 34
و آن حضرت فرمود: برترين بی نيازی واگذاردن آرزوهاست.
حكمت 35
و آن حضرت فرمود: كسی كه به كارهايی كه مردم را خوشايند نيست بشتابد، مردم آنچه را نمی دانند در حق او می گويند.
حكمت 36
و آن حضرت فرمود: آن كه آرزو را طولانی كند كارش را زشت سازد.
حكمت 37
و آن حضرت در وقت رفتن به شما كه كشاورزان شهر انبار با ديدن حضرت به نشانه احترام از اسبها پياده شده و پيشاپيش آن بزرگوار دويدند، فرمود: اين چه عملی بود از شما سر زد؟! گفتند: برنامه ای است كه با آن سران خود را بزرگ می شماريم.
فرمود:
به خدا قسم زمامداران شما از اين كار سود نمی برند، و شما با اين عمل در دنيا به مشقت می افتيد، و در آخرت دچار بدبختی می شويد. و چه خسارتبار است