ترجمه نهج البلاغه، ص: 146
راحتی آن نعمت برای وارث، و بار مسئوليت آن بر دوش اوست، و او در گرو اين ثروت است. در پی آنچه وقت مردم برايش ظاهر می شود از حسرت دست به دندان می گزد، و به آنچه در ايّام عمرش به آن رغبت داشته بی ميل می شود، و آرزو می كند ای كاش آن كسی كه قبل از اين به ثروت او غبطه می خورد و به خاطر آن به او حسد می ورزيد آن ثروت را به جای او گرد آورده بود. آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پيش می رود كه ديگر گوشش مانند زبانش از كار می ايستد، در حالی ميان خانواده اش می ماند كه قدرت سخن گفتن و قوت شنيدن ندارد، ديده به چهره اهل و عيالش می گرداند، حركات زبانش را می بيند ولی صدای كلام آنان را نمی شنود.
سپس پنجه مرگ با او گلاويز می شود، چشم او نيز مانند گوشش از كار می افتد، و روح از بدنش بيرون می رود، و لاشه ای گشته، بين خانواده اش می افتد، به طوری كه از نشستن نزد او وحشت می كنند، و از نزدی كشدن به او دوری می جويند، گريه كننده اش را همراهی نمی كند و قدرت پاسخ دادن به شخصی را كه صدايش می كند ندارد. آن گاه او را با دوش برداشته به خانه قبر می برند، و وی را در آنجا به عملش سپرده و برای هميشه از ديدار او محروم می مانند.
تا زمانی كه مدت معلوم شده جهان سرآيد، و مقدّرات پايان پذيرد، و آخرين موجود، به وسيله مرگ، به اولين موجود ملحق گردد، و فرمان حق در راستای خواست او در رابطه با تجديد خلقت فرا رسد، آسمان را به حركت آورد و بشكافد، زمين را با لرزه سختی به جنبش آورد، كوههای آن را از جا كنده و پراكنده سازد، به طوری كه از هيبت جلال و از خوف سطوتش پاره های آنها به هم كوبيده شوند، و هر كه را در دل زمين است بيرون آرد، و بعد از كهنه شدن نو سازد، وپس از پراكندگی جمع نمايد. آن گاه آنان را برای آنچه در نظر دارد: از پرسش اعمال مخفی شان و كارهای پنهانشان از هم جدا ساخته، و بر دو دسته تقسيم كند: