ترجمه نهج البلاغه، ص: 145
آنچه تشويق فرمودی مشتاق شدند. به سوی مرداری رو كردند كه با خوردنش رسوا شدند، و بر عشق به آن سازش نمودند، و هر كه عاشق چيزی شود چشمش را كور، و دلش را بيمار می كند، آن گاه با چشمی غير سالم نظر می كند، و با گوشی غير شنوا می شنود، خواهشهای نفسانی عقلش را دريده، و دنيا دلش را ميرانده، و او را بر امور مادی واله و شيدا كرده، از اين رو از برده دنياست، و بنده كسی كه اندكی از دنيا در اختيار دارد. دنيا به هر طرف حركت كند او هم حركت می كند، و به هر سوی روی كند او هم روی می آورد. با پندهای باز دارنده ای كه از جانب خداست از گناه باز نمی ايستد، و از هيچ واعظ الهی پند نمی پذيرد، در صورتی كه مردنِ ناگهانی مردم را- در مرحله ای كه در آن نه فسخی برای اجل قطعی ممكن است نه راه بازگشتی- می بيند كه چگونه آنچه را همواره به آن جاهل بودند بر آنان فرود آمد، و جدايی از دنيا كه ايمن و خاطر جمع از آن بودند دامنگيرشان شد، و به آنچه از آخرت به آنان وعده داده می شد وارد شدند
آنچه از بلا به سرشان آمد وصف شدنی نيست: سكرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته يكجا آنان را دربر گرفت، اعضاء بدنشان در برابر آن سختيها به سستی گراييد، و رنگشان تغيير كرد. سپس حالت مرگ، بيشتر در وجودشان نفوذ نمود، و بين نان و سخن گفتنشان مانع شد، و آن محتضر در ميان اهل بيتش با ديده اش می بيند و با گوشش می شنود، در حالی كه عقلش بجاست و فكرش باقی است، انديشه می كند كه عمرش را در چه راهی به باد داده، و روزگارش را كجا برده، به ياد می آورد ثروتی را كه جمع كرده، و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده، و از جايی كه حلال و حرامش برخی روشن و برخی مشتبه بوده به چنگ زده، و فعلًا پايبند گناه جمع آوری آن ثروت است، و آگاه بر جدا شدن از آن شده، ثروتی كه برای وارثان می ماند و در آن خوش می گذرانند و از آن بهره مند می شوند،