ترجمه نهج البلاغه، ص: 62
در حالی كه كفش خود را وصله می زد، از من پرسيد: ارزش اين كفش چند است؟ گفتم: هيچ گفت: به خدا سوگند اين كفش پاره در نظر من از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه بتوانم حقّی را اقامه و باطلی را دفع كنم. سپس بيرون آمد و خطبه ای برای مردم خواند و فرمود:
خداوند سبحان محمّد صلّی اللَّه عليه وآله را به نبوت برانگيخت، در حالی كه احدی از عرب كتابخوان نبود، و ادّعای نبوت نداشت. آن حضرت ايشان را رهبری كرد تا در محل اصلی آدميت مستقر ساخت، و به زندگی نجات بخش رساند، تا كجی های آنان استقامت يافت، و احوال متزلزل آنان آرام گرديد. به خدا قسم من در ميان اين لشكر بودم كه به سپاه كفر هجوم برديم تا همه آنها فرار كردند. در عين حال از جنگ عاجز نشدم و نترسيدم، اين بار هم وضع من مانند آن زمان است، بی شك باطل را می شكافم تا حق از پهلوی آن بيرون آيد. مرا با قريش چه كار؟! به خدا در روزگار كفرشان با آنان جنگيدم، امروز هم محض انحرافشان با آنان پيكار می كنم، ديروز رويارويشان قرار داشتم، امروز هم در برابرشان ايستاده ام. به خدا قسم قريش كينه ای از ما ندارد جز آنكه خدا ما را بر آنان برگزيد، و آنان را در زمره خود درآوريم، پس چنان بودند كه شاعر گفته:
«به جان خودم سوگند كه بامدادان پيوسته شير خالص نوشيدی، و سرشير و خرمای بی هسته خوردی. ما اين مقام عالی را به تو داديم و تو مقامی نداشتی، ما بوديم كه پيرامون تو اسبان كوتاه مو، و نيزه ها فراهم ساختيم».
34 از سخنان آن حضرت است
در تحريك مردم برای جنگ با شاميان