ترجمه نهج البلاغه، ص: 63
اف بر شما، كه از توبيختان به تنگ آمده ام. آيا در عوض حيات دائمی به زندگی دنيا راضی شده ايد؟ و به جای عزت به ذلت دل خوش كرده ايد؟ چون شما را به جهاد دعوت می كنم ديدگانتان به گردش می افتد، گويی به سختی جان كندن دچار شده، و در بيهوشی غفلت فرو رفته ايد، به طوری كه راه گفت و شنودتان با من بسته می شود و در پاسخ من دچار سرگردانی می شويد، گويی دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از كار افتاده است. هيچ گاه برای من مردم مطمئنّی نيستيد، و پشتوانه قابل توجهی نمی باشيد، و ياران توانمندی نيستيد كه به شما نياز افتد. شما مانند شتران بی ساربانی هستيد كه چون از طرفی جمعشان كنند از طرف ديگر پراكنده شوند. به خدا قسم برای شعله ور ساختن آتش جنگ بد مردمی هستيد، فريب می خوريد و چاره فريب نمی نماييد، شهرهايتان به تصرف دشمن می رود به خشم نمی آييد، ديده دشمن بيدار است و شما در بی خبری هستيد. به خدا قسم شكست خوردند آنان كه با يكديگر همراهی نكردند. سوگند به خداا گمانم در حق شما اين است كه اگر جنگ شدت گيرد، و تنور مرگ گرم شود، شما مانند جدا شدن سر از بدن، از پسر ابوطالب جدا شويد. سوگند به حق، كسی كه زمينه سلطه دشمن را بر خود فراهم كند تا دشمن گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را بكَند، عجز و بی غيرتيش بزرگ، و دلش كه در قفسه سينه اش جای دارد ناتوان و ضعيف است. تو اگر می خواهی اين گونه باش، اما من به خدا قسم پيش از آنكه فرصت سلطه به دشمن بدهم با شمشير مشرفی «1» چنان بزنم كه استخوان ريزه های سرش بپرد، و بازو و قدمش قطع شود، و بعد از آن خداوند هر چه را خواهد انجام دهد.
ای مردم، مرا بر شما حقّی است، و شما را بر من حقّی. اما حقّ شما بر من اين
______________________________ (1)- از مشارف، نام منطقه ای كه شمشير مشرفی به آن منسوب است.