ترجمه نهج البلاغه، ص: 161
می كنيم، فرمود:
شما را چه شده؟ موفّق به قرار گرفتن در مسير رشد نگرديد، و به صراط مستقيم راه نيابيد! آيا در چنين موقعيّتی سزاوار است من به جبهه جنگ روم؟ در اين وقت بايد مردی از شما كه من از شجاعتش راضی بوده و جنگاور باشد به ميدان جهاد رود، و سزاوار نيست كه من ارتش، و شهر، و بيت المال، و جمع كردن ماليات زمين، و داوری بين مسلمانان و رسيدگی به حقوق طالبان حق را رها كرده، با لشگری به دنبال لشگری ديگر (كه قبلًا فرستاده امد) بيرون رم، آن گاه مانند تيری كه در جعبه خالی حركت و صدا می كند در حركت و اضطراب باشم. من چون محور آسيا هستم كه آسيار دور من می گردد و من به جای خود ثابتم، و چون از جای خود جدا شوم آسيا از مدار خود خارج می شود و همه امور به هم می ريزد. به خدا قسم اين بيرون آمدن من (كه رأی شماست) رأی بد و ناپسندی است. به خدا سوگند اگر به وقت برخورد با دشمن- اگر برخوردش مقدر باشد- اميد شهادت نداشتم بر مركب خود قرار می گرفتم، و از شما جدا می شدم، و تا زمانی كه باد جنوب و شمال می وزد، بودن با شما را طلب نمی كردم. شما مردمی طعنه زن، عيبجو، روگردان از حق و مكّار و حيله گريد. در كثرت عددتان با كمی اتّفاق دلهايتان سودی نيست. من شما را به راه روشن راهنمايی كردم، آن راهی كه در آن جز هلاك شده گمراه هلاك نمی شود. آن كه بر آن راه استقامت ورزد به جانب بهشت می رود، و هر كه بلغزد راهش به سوی آتش است.
119 از سخنان آن حضرت است
در فضيلت خود و موعظه ياران