ارزش ها و لغزشهای نفس، ص: 326
در يك برهه آرامش، يك مرتبه ظاهر دينی پيدا می كنيد و در نماز جماعت شركت می كنيد و اقتدا به پيغمبر می كنيد، با پيغمبر در جنگ شركت می كنيد، اما به محض اينكه در قبر پيغمبر مرا می بندند، همين شما كه به پيغمبر، به قرآن و به نماز جماعت گرويده بوديد، هيزم می آوريد در خانه دختر پيغمبر را آتش می زنيد. هجوم می آوريد و در خانه را می شكنيد و طناب به بازوی علی عليه السلام می بنديد، كشان كشان پای منبر می بريد، به امام عليه السلام كه از طرف خدا به امامت انتخاب شده، می گوييد بايد مأموم باشی و آن كسی كه در هيچ چيزی با امام عليه السلام قابل مقايسه نيست بايد امام جماعت شود، تو علم صرف بايد با جهل صرف بيعت بكنی چرا؟
چطور قرآن را كه حق است رها كرديد، سفارشات پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله را در غدير خم رها كرديد، علی عليه السلام را با همه ارزشها رها كرديد، اصرار كرديد علی امام مأموم بشود، ابوبكر عادی امام بشود، چرا؟ چون
«وَ أُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ»
شما اين مايه را قبلا به قلبتان تزريق كرديد. «1»
______________________________ (1)- تفسير نور الثقلين: 3/ 293، سوره طه (20): آيات 25- 101، حديث 18؛ «اسحق بن عمار الصيرفي عن ابی الحسن الماضي عليه السلام قال: قلت: جعلت فداك حدثني فيهما بحديث، فقد سمعت عن أبيك فيهما أحاديث عدة. قال: فقال لي: يا اسحق! الاول بمنزلة العجل، و الثاني بمنزلة السامري.»
تفسير نور الثقلين: 3/ 293 سوره طه (20): آيات 25- 101، حديث 109؛ «عن ابی يحيی الواسطي قال: لما افتتح أمير المؤمنين عليه السلام البصرة اجتمع الناس عليه و فيهم الحسن البصري و معه الألواح فكان كلما لفظ أمير المؤمنين عليه السلام بكلمة كتبها فقال له أمير المؤمنين عليه السلام بأعلی صوته: ما تصنع؟ قال: أكتب آثاركم لنحدث بها بعدكم، فقال أمير المؤمنين عليه السلام قال: أما ان لكل قوم سامريا و هذا سامری هذه الأمة، الا انه لا يقول: «لا مساس» و لكنه يقول: لا قتال.»