ارزش ها و لغزشهای نفس، ص: 334
يا ديدی كه من تمام حقوقت را سبك شمردم،
«فَأَقْصَيْتَنِي»
دستور دادی كه مرا از پيشگاهت تبعيد كنند.
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي مُعْرِضاً عَنْكَ فَقَلَيْتَنِي»
هر بار مرا دعوت كردی ديدی من رو برگرداندم، حالا از دست من عصبانی شدی،
«أَوْ لَعَلَّكَ وَجَدْتَنِي فِي مَقَامِ الْكَاذِبِينَ»
يا ديدی هر سال به تو دروغ گفتم، مرتب به تو گفتم توبه كردم، بعد معلوم شد دروغ بود.
«فَرَفَضْتَنِي»
حالا ديگر كاری به من نداری، گفتی برو، ديگر نه تو بنده منی، نه من خدای تو.
«أَوْ لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي غَيْرَ شَاكِرٍ لِنَعْمَائِكَ فَحَرَمْتَنِي»
ديدی من وجود پيغمبرت را شكر نكردم، وجود علی را شكر نكردم، وجود زهرا را شكر نكردم، وجود حسن و حسين تو را شكر نكردم، قرآنت را شكر نكردم، ديدی آدم ناسپاسی بودم، حالا مرا از رحمتت محروم كردی،
«أَوْ لَعَلَّكَ فَقَدْتَنِي مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ»
ديدی من وقت داشتم كنار عالمان ربانی بروم، در جلسات آنان شركت بكنم، اما توجهی نكردم، شركت نكردم
«فَخَذَلْتَنِي»
حالا مرا به خودم واگذار كردی،