حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 47
قيافه اش، نگاهش، حرف زدنش، اتصالش به پروردگار، تقوايش، پاكيش، و علمش مثال زدنی بود. خدا رحمتش كند! روزی به ايشان گفتم: به نظر شما، در اين اوظاع و شرايط و با اين مشكلاتی كه در راه طلبگی هست و منی كه 18 سال بيشتر ندارم، اين لباس ماندنيد است؟
خب، سل 42- 43 بود و انقلاب تازه شروع شده بود. بگير و ببند شديدی بود و عمّال حكومت می زدند و می بردند و به سربازخانه می فرستادند و ... گاهی هم از طرف دولت به طلبه ها پيغام می دادند كه قم نمانيد با ماهی 30- 40 تومان زندگی بكنيد. بياييد به شما كاری بدهيم با ماهی چهار هزار تومان. آن زمان، با 40 تومان، طلبه فقط می توانست نان و سيب زمينی و ماست بخورد و چيز ديگری نمی شد خريد، ولی با چهار هزار تومان می توانست خانه بخرد، قسطهايش را بدهد و هزار كار ديگر بكند. ايشان فرمود: چيزی يادت می دهم تا انجام بدهی! همين الان می روی حرم حضرت معصومه و از ايشان می خواهی خواسته ات را به خدا عرضه بدارد. اگر خدا قبول كند و لازم باشد در طلبگی بمانی، اين لباس در مقابل هر نوع فتنه ای محفوظ می ماند.
و خدا را شكر، اين لباس تا امروز به نفس آن مرد حق محفوظ مانده است وگرنه دويست باره از دست رفته بود.
ياد باد آن روزگاران ...
بعد از آن، يك روز جمعه، من برای اولين بار با گروهی آشنا شدم كه حدود 20 سال از عمرم را با آن ها گذراندم. خدا رحمتشان كند! 14- 15 نفر بودند كه الان همگی از دنيا رفته اند. فقط خدا می داند كه اين ها كه بودند و چگونه بودند. واقعا اهل نماز و ذكر و اهل اشك بودند؛ واقعا اهل شناخت حلال و حرام بودند و خيلی راحت حرام را درك