حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 408
نوشته اند وقتی عبد الملك احساس كرد دارد می ميرد و عمرش دارد تمام می شود، گفت سر تخت مرا بگيريد و ببريد اتاق بالای قصر، كه در بهترين نقطه شام و دمشق قرار داشت و اطرافش پر از باغ و گلستان بود.
بعد گفت: در چهار طرف را باز كنيد تا من مشرف به بيرون باشم.
سپس، نگاهی به روبه رو، پشت سر، شمال و جنوب كرد و آهی كشيد و گفت: تمام پرونده ام پر از گناه و ظلم و معصيت است. من بايد درب خانه تو توبه كنم تا شايد مرا ببخشی. اما چون ذاتا از تو، ای خدا، بدم می آيد توبه نمی كنم! اين را گفت و مرد.
شرابخواری تا لحظه مرگ
جوان مودب و متدينی چندی پيش به من گفت: برای پدرم كاری می خواهم بكنم. چه بكنم: پولی بدهم، نمازی بخوانم، روزه ای بگيرم ...؟
چون پدرم شب اول محرم از دنيا رفت و در آخرين لحظه عمرش شيشه مشروب را سر كشيد و مرد!
اين معنای ماندن در زير هوار گناه است.
اين وصيت اول امام مجتبی: دامن زندگی را از گناهان كبيره و اصرار بر گناه صغيره پاك نگاه داريد.
وصيت دوم: فكر كنيد!
2- «و إدامة التفكر فإن التفكر أبو كل خير و امه». [12]
هميشه فكر كنيد: روز، شب، در مغازه، در كلاس و ...، زيرا انديشه پدر و مادر تمام خوبی ها در اين عالم است. حتی اين كه سفارش شده است گاهی به قبرستان برويد و به قبرها نگاه كنيد، برای اين است كه فكر به كار بيفتد. بابا طاهر دراين باره دوبيتی زيبايی دارد:
به گورستان گذر كردم كم وبيش |
بديدم حال دولتمند و درويش |
|