فارسی
چهارشنبه 06 تير 1403 - الاربعاء 18 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 229

لحظه ای انديشه واقع شده است كه ثمرات آن گاهی نه تنها خود انسان كه فرزندان او را نيز شامل می شود.

سيب با بركت

هوا گرم بود. باغبان لب جوی آبی از درون باغ می گذشت نشسته بود.

ميوه ها هم تازه رسيده بودند. همين طور كه به آب نگاه می كرد يك مرتبه سيب قرمزی را ديد كه در آب افتاده است. آن را از آب گرفت و ديد عجب خنك است، با خودش فكر كرد هنوز درختان ما سيبش اين طور نرسيده! گازی به آن زد و كمی از آن را خورد. خوشمزه بود. در همين لحظه ناگهان به ذهنش خطور كرد كه سيب مال چه كسی بود كه ما خورديم؟ بنا نبود مال مردم بخوريم. البته، خوردن سيبی كه آب می آورد عيبی ندارد، ولی مثبت موشكافی هايی از اين دست هم می كند.

خلاصه، برای پيدا كردن صاحب آن سيب مسير جوی را دنبال كرد و بالاخره باغی كه درخت هايش چنين سيب سرخ و سفيدی داشته باشد را پيدا كرد و در زد و سراغ صاحب باغ را گرفت. گفتند او در بازار مغازه دارد. آدرس را گرفت و پيش صاحب باغ رفت و گفت: آقا، ما باغبانيم و سواد زيادی نداريم. لب جوی نشسته بوديم كه ديديم سيبی از باغ شما در آب افتاده. آن را برداشتيم و كمی از آن خورديم. حالا يا وجهش را قبول كنيد يا راضی باشيد. گفت: واللّه، نه پولش را می خواهم و نه راضی می شوم. گفت: پس من چه كنم؟ پرسيد: زن داری؟ گفت: نه! گفت: اگر می خواهی رضايت بدهم، بايد دختر مرا بگيری. گفت: برای خوردن يك سيب كه دختر به آدم نمی دهند! گفت: اين كه آمدی از من رضايت بگيری نشان می دهد آدم خداترسی هستی و از قيامت هراس داری. من هم راضی نيستم مگر اين كه دختر مرا بگيری. گفت: من پول ازدواج و عروسی كردن ندارم. گفت: من پول عروسی را خودم می دهم، جلسه را




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^