حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 212
مرگ به ميان آمد و مرد مهمان درباره سختی مرگ و اين كه مرگ فراق است و بريدن از علائق است و معلوم نيست آن طرف چه می شود و چه كارمان می كنند (و از اين دست حرف ها كه ما هم می زنيم) سخن گفت. ايشان هم تنها به او نگاه كرد تاحرف هايش تمام شد. بعد از او پرسيد: به نظر شما، مرگ خيلی سخت است؟ پاسخ داد: بله! گفت: در حالی كه مرگ خيلی راحت است. ببين! اين طوری است. بعد، سرش را روی كرسی گذاشت و درگذشت.
فرو شدن چو بديدی برآمدن بنگر |
غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد؟ |
|
[18] اين نمودی ديگر از ولايت جزئيه است كه به آن مرگ اختياری می گويند؛ يعنی خداوند اجازه مرگ را هم به دست خود انسان می دهد تا هر وقت خواست برود. هرچند صاحبان چنين ولايت هايی به مقامی می رسند كه آتش شوق آن قدر شعله ور می شود می شود كه ديگر نمی توانند بمانند. به قول شاعر:
وعده وصل چون شود نزديك |
آتش شوق تيزتر گردد. |
|
اما بعد ...
آنچه گفتيم مربوط به سالكان و حق بينان و قيام كنندگان بود. ما چه كنيم كه در راه قرار بگيريم و ازاين همه غفلت نجات پيدا كنيم؟ راه همان است كه در ابتدای مطلب آوردم و شرح آن گذشت: بايد فكر كنيم كه در اين 50- 60 سال زندگی اعضا و جوارحمان را در چه راهی و افق طلوع چه چيزی قرار دهيم و قلبمان بايد جايگاه چه چيزی باشد؟
روايت كوتاهی از وجود مبارك امام صادق، عليه السلام، نقل شده كه بسيار تكان دهنده است. از ايشان درباره عشق سوال كردند، فرمود: