حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 51
مرا با همه معجزاتم، از نزول قرآن و صنف شدن ماه و سبزشدن درخت خشك ديديد و به من ايمان آورديد. اما دوستان من آن هايند كه فقط خبر مرا شنيدند و قبولم كردند. [12]
خوش به حال آن ها كه به پيامبر اين طور ايمان آورده اند و پيامبر آنان را دوست خود خوانده است و خوشا به پاداشی كه به واسطه اين معرفت در انتظارشان است.
عسل پاداش معرفت و خدمتی بود
چندی پيش، مطلبی خواندم كه خيلی برايم جالب بود. نوشته بود تا زمان به آتش انداختن حضرت ابراهيم ماده ای به نام عسل وجود نداشت.
وقتی نمروديان آن آتش مهيب را افروختند و ابراهيم را در منجنيق گذاشتند تا به آتش بيندازند، ملائكه گفتند: خدايا، در اين منطقه يك دوست بيشتر نداری و او را هم دارند زنده زنده می سوزانند!؟ سپس، جبرئيل گفت: اجازه می دهيد كمكش كنم! خطاب رسيد: برو! جبرئيل آمد كنار منجنيق و گفت: ای ابراهيم، من چه كار می توانم برايت بكنم؟
گفت: هيچ! علم پروردگار به وضع من برايم بس است. اگر بخواهد من بسوزم، می سوزم و اگر نخواهد، نمی سوزم، حالا هم برو و بين من و محبوبم حائل نشو!
در مسير بازگشت، جبرئيل ديد چند زنبور دارند به طرف آتش می روند. گفت: كجا می رويد؟ منطقه پر از آتش است. اشاره كردند كه آب در دهانمان كرده ايم. می رويم بريزيم روی آتش. گفت: آخر با اين يك قطره آب آن آتش خاموش نمی شود! گفتند: ما داری در حد توانمان به تكليف عمل می كنيم و پيامبر خدا را ياری می كنيم و «لا يكلّف اللّه نفسا الا وسعها». [13]
اين جا بود كه خطاب رسيد از اين به بعد آنچه از دهان زنبور بيرون