فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 86

عجب عمل زشتی و چه راه بدی است. معلوم می شود كار ما هم درست نيست كه در اداره هايمان يك مرد جوان را با يك زن زيبای جوان به عنوان همكار و كارمند در يك اتاق جا می دهيم. الحمد للّه، تاجران نمازخوان و روزه گير ما هم به تازگی از نظر ايمانی رشد كرده اند و هركدام چند دختر مو پريشان پر ناز و غمزه را استخدام كرده اند كه يا مدير دفتر است يا مسئول كامپيوتر است و ... هر از گاهی هم دلشان از زنانشان سرد می شود و با دفتردار و كامپيوتردارشان ازدواج می كنند و ....

تازه، اين در صورتی است كه متدين باشند، وگرنه تجارتخانه كه جای خلوتی است و هر شب بساط زنا به راه است. بگذريم.

امام ديدند در حال طواف، كنار بيت اللّه، محلی كه 124 هزار پيغمبر صورت روی خاك گذاشته و ملائكه در ان در حال طواف اند. اين جوان در پی شهوات رانی است و می خواهد با دستش خانم جوان پاكدامنی را كه مشغول انجام اعمال حج واجب است لمس كند.

حضرت سيلی ای به اين جوان زد و فرمود: اين جا جای اين كارها نيست، بيرون از اين جا هم جای اين كارها نيست. حواست جمع خودات و خدا و قيامت و دينت باشد! (به اين كار می گويند تحذير و آن سيلی هم سيلی تحذير است).

از قضا، خليفه دوم آن سال برای مناسك حج آمده بود (به قول عرب ها «ملك» آمده بود حج). اين جوان گريه كنان برای دادخواهی پيش او رفت و گفت: در جوار بيت، در زمان حكوت حضرت عالی علی بن ابی طالب به من سيلی زده!

عمر گفت: من نمی توانم به شكايت تو رسيدگی كنم. من نه دادگاه می توانم تشكيل دهم و نه به حرفت می توانم گوش كنم. آن سيلی هم نوش جانت! سرت را بينداز پايين و برو دنبال كارت.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^