فارسی
پنجشنبه 24 آبان 1403 - الخميس 11 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 232

ذكر می كنند كه اين مسائل نشان می دهد كه او عاقبت به خير شد، ولی چون سند ندارد و از امامان معصوم نقل نشده است، بر آن تكيه نمی توان كرد.

درباره بعد از قطع رابطه او با يوسف عليه السلام سكوت دارم؛ چون نمی دانم آخر و پايان كار او به كجا كشيد. بحث ما متوجه اوج هيجانات شهوات اين زن است كه غير از لذت جنسی، هيچ محوری را در زندگی نداشت و جز به بدن و عوارض مربوط به آن نظری نداشت، كه پروردگار عالم با همين مقدار، درس های عظيمی به بندگانش داده است، البته اگر بندگانش اهل درس گرفتن باشند:

«لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَسْتَقِيمَ» «1»

يوسف صديق

اما خدا كلمه ای كه درباره حضرت يوسف عليه السلام دارد، كلمه «صدق» است.

«صديق» يعنی دوست و رفيق، وقتی كه در عربی تشديد دار می شود؛ «صدّيق» يعنی آن انسانی كه باطنش- البته بعد از معرفت به تمام حقايق هستی و باور كردن- اين باور را در اعمال، منش، رفتار و ظاهرش نيز ظهور دهد. يعنی هم ظاهر حضرت مؤمن واقعی بود و هم باطن او. روح و بدن او در ايمان يكی و واحد شده بود. ظاهر و باطن او افق تجلی نور خدا بود و «نُورٌ عَلی نُورٍ» شده بود. اين معنای صدّيق است. «2»

______________________________
(1)- تكوير (81): 28؛ «برای هركس از شما كه بخواهد [در همه شؤون زندگی مادی و معنوی ] راه مستقيم بپيمايد.»

(2)- لسان العرب: 10/ 193، لغت صدق؛ «الصِّدِّيقُ ، مثال الفِسَّيق: الدائمُ التَّصْدِيقِ، و يكون الذي يُصَدِّقُ قولَه بالعمل.»

و هم چنين در كتاب العين: 5/ 56؛ «و الصديق من يصدق بكل أمر الله و النبي صلی الله عليه و آله لا يتخالجه شك في شي ء.»







گزارش خطا  

^