فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 123

فرار از جهنم به سوی بهشت

اما عشق حضرت يوسف عليه السلام كمال و رحمت بی نهايت بود. او پُر بود كه به قرار گرفتن در كنار زليخا اصلًا نيازی احساس نمی كرد. زليخا می گفت: يا جواب مرا بده، يا تو را به زندان می اندازم. اما حضرت از آن سالن آينه كاری، كاشی كاری، پرده های زربفت، فرش های گران قيمت، سفره های رنگين فرار كرد. اما چون زليخا قدرت داشت و زن نخست وزير مصر بود حضرت يوسف عليه السلام را به زندان انداخت. او در اتاق تنگ، تا زندانبان دربِ زندان را بست و قفل كرد، گوشه اتاق زندان نشست و فرمود:

«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ» «1»

خدايا! مرا از جهنم درآوردی و در بهشت گذاشتی. اين سالن، جای پرمضيقه و تاريكی بود، اما من در اينجا ديگر مزاحم ندارم. فقط من و تو هستيم. و نه سال در اين زندان ماند؟ اما خدا به او چه پاداشی داد؟

نالم به كويت حالی از درد جدايی

گريم كه شايد پرده از رخ برگشايی

تا افكنی بر من نگاه دلربايی

من بنگرم آن حسن تو با ديده جان

يا رب بجز تو ياور و ياری نداريم

جز ياريت با كس سر و كاری نداريم

جز رحمتت با هيچ كس كاری نداريم

باز است بر بيچارگان درگاه سلطان

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

______________________________
(1)- يوسف (12): 33؛ «پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملی كه مرا به آن می خوانند.»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^