چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 239
بود. كنار حوض خانه اش نشست كه وضو بگيرد، خانم يهوديه ای دخترش را آورد كه بر اثر آبله چشمش كور شده بود و زيبايی او را به كمال زشتی كشيده بود.
او مشغول وضو گرفتن بود، زن يهوديه گريه كرد و گفت: نظری به اين دختر من بكن. ايشان آب وضو را به صورت دختر پاشيد، چشم و زيبايی او برگشت.
بعد از رحلتش، در همان خانه دفنش كردند. خودش در آن خانه قبری كند، شش هزار ختم قرآن بر سر قبر خود كرد. روز رحلتش، آن كسی كه بالای سرش بود، گفت:
عمّه جان! دوا و غذا بياورم؟ گفت: نه. دوا ديگر در من كارگر نيست و غذا برای من دردی دوا نمی كند. من روزه هستم و می خواهم با زبان روزه خدا را ملاقات كنم.
خالی از لقمه دنيا می خواهد خدا را ملاقات كند و بعد اين آيه را خواند:
«لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ» «1»
ربّهم را كه گفت، جان داد: قاهره تعطيل شد، مرد و زن با گريه به تشييع جنازه آمدند. شوهرش، پسر امام صادق عليه السلام بود، فرمود: برويد، من اين جنازه را می خواهم به مدينه ببرم و كنار پدرش امام حسن عليه السلام دفن كنم.
مردم التماس و گريه كردند. شب پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله را در خواب ديد. فرمود: اين بدن را به مدينه نياور. بگذار آنجا بماند كه بركات خدا به خاطر اين زن بر مردم مصر نازل شود. «2»
______________________________ (1)- انعام (6): 127؛ «برای آنان نزد پروردگارشان خانه سلامت و امن است.»
(2)- نفيسة: دختر حسن بن زيد بن الحسن المجتبی عليه السلام و همسر اسحاق بن جعفر الصادق عليه السلام معروف به مؤتمن، زنی عالمه و عابده و مجتهده بوده، سيد شبلنجی ولادت او را به سال 145 در مكه ذكر كرده، وی در مدينه نشو و نما يافت، مال فراوانی داشت كه در راه كمك به مستمندان و محتاجان صرف می نمود، سی بار به حج رفت كه اكثرش پياده بوده، در سالی به اتفاق همسر به زيارت ابراهيم خليل و از آنجا به مصر رفت و در آنجا اقامت گزيد. از برادر زاده اش زينب بنت يحيی نقل است كه گفت: من چهل سال عمه ام نفيسه را خدمت كردم هيچ شبی او را خفته و هيچ روزی او را مفطر نديدم. شافعی از او حديث نقل كرده. نقل است كه آن مخدره به دست خود در خانه اش قبری كنده بود و پيوسته در آن قبر می رفت و نماز می خواند و به تلاوت قرآن می پرداخت تا آنكه شش هزار بار در آن قرآن ختم كرد، در ماه رمضان سال 208 وفات نمود. مصريان در حياتش بسی به وی معتقد بودند و پس از وفات به قبرش تبرك می جويند. گويند: وی به هنگام احتضار روزه بود او را امر به افطار نمودند، فرمود: واعجبا تا به حال سی سال است از خدا می خواهم به حالت روزه از دنيا بروم اكنون كه روزه ام افطار كنم؟! پس شروع كرد به تلاوت سوره انعام و چون به آيه «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ » رسيد جان سپرد.
معارف و معاريف: 10/ 187.