حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 26
... فلا تسمع منه و لا تكلمه فإنه ساحر يسحرك بكلامه». [16].
گرفتاری ای برای ما پيش آمده كه بر اثر آن به كار ديگری نمی توانيم بپردازيم. چندی است مردی در ميان ما پيدا شده كه ادعا می كند فرستاده خداست. او با سخنانش خرد ما را سفاهت خوانده، به خدايان ما توهين كرده، جوانان ما را فاسد كرده، و جماعتمان را پراكنده ساخته است ...
برای همين، تو نيز (وقتی برای طواف می روی) پنبه در گوش هايت فرو كن ... مبادا از او سخنی بشنوی با با او سخنی بگويی، زيرا او ساحر است و با كلامش تو را نيز افسون می كند.
وقتی اسعد برای طواف رفت، پيامبر را ديد كه كه با گروهی از بنی هاشم در كنار حجر نشسته است. نگاهی به ايشان كرد و همان طور كه پنبه در گوش از كنارشان گذشت. اما وقتی برای بار دوم به كنار حجر رسيد از كارش پشيمان شد و با خود گفت:
«ما أجد منی؟»
از من نادان تر هم كسی پيدا می شود؟
می روم و از او می پرسم حرفش چيست و مردم را به چه چيز دعوت می كند. اگر حرف هايش منطقی بود، قبول می كنم وگرنه سخنش را نمی پذيرم. لذا، پنبه ها را از گوش درآورد و نيز پيامبر اكرم رفت. پيامبر نيز او را به پرستش خدای يگانه و پذيرش مفاد آيات 151- 152 سوره مباركه انعام دعوت كرد كه در حقيقت داروی دردهای مردم مدينه بود:
«قل تعالوا أتل ما حرّم ربّكم عليكم: أن لا تشركوا به شيئا و بالوالدين إحسانا و لا تقتلوا أولادكم من إملاق نحن نرزقكم و إيّاه و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و لا تقتلوا النّفس الّتی حرّم اللّه إلّا بالحقّ ذلكم وصّاكم به لعلّكم تعقلون».
بياييد تا آنچه را كه پروردگارتان بر شما حرام كرده بخوانم: اين كه چيزی را شريك او قرار مدهيد، و به پدر و مادر نيكی كنيد، و فرزندانتان را از ترس تنگدستی مكشيد، ما شما و آنان را روزی می دهيم، و به كارهای