حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 475
ز روی دوست دل دشمنان چه دريابد |
، 45
ز ما بگذر شتر ديدی نديدی |
، 259
ز نورت پرتوی دارد گدايی |
، 430
ز هر سوی مه پاره ای ای تابناك |
، 390
ز هرچه رنگ تعلق پذيرد آزاد است |
، 141
ز افسوس زدند ناله چون كوس |
، 139
زان پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند |
، 409
زبانم را به گفتن آتش آلود |
، 430
زبانی كه در آن ثنای تو باشد |
، 213
زر فشانند و ما سر افشانيم |
، 65
زمام عقل به دست هوای نفس مده |
، 89
زمين را به سرو و گل آراسته |
، 390
زنبور درشت بی مروت را گوی |
، 136
زنده معشوق است و عاشق مرده ای |
، 391
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت |
، 65
زيركی را گفتم اين احوال بين، خنديد و گفت |
، 300
سر ببازيم و رخ نگردانيم |
، 65
سراپا بود گرم رازونياز |
، 390
سعديا بی وجود صحبت يار |
، 65
شب مردان خدا روز جهان افروز است |
، 12
شده شه در اين بزم پرسوزوساز |
، 390
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبری |
، 67
شك نيست كه دل فراخ بايد |
، 279
شنيدم كلّه با خاك می گفت |
، 411
شنيدم ناله و افغان و آهی |
، 411
شهربند هوای جانانيم |
، 65
صد قضای بد سوی او رو نهاد |
، 6
صعب روزی، بو العجب كاری، پريشان عالمی |
، 300
طواف خانه دل كن كه كعبه يك سنگ است |
، 106
عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی |
، 300
عشق از اول سركش و خونی بود |
، 429
عشق اسطلاب اسرار خداست |
، 389
عشق بازی می كنم با نام او |
، 367
غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد؟ |
، 212
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود |
، 141
غلب الرجال فلم تمنعهم القلل |
، 298
غنچه پنهان كن گياه بام شو |
، 5
فاسكنوا حفرا يا بئس ما نزلوا |
، 298
فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا |
، 298
فافصح القبر عنهم حين ساءلهم |
، 298
فانظروا بعدنا إلی الآثار |
، 270