حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 472
آيا تو كجا و ما كجاييم ...؟ |
33
اين الاسرة و التيجان و الحلل |
، 298
اين الوجوه التی كانت محجبة |
، 298
اين جرم ديده است ندارد گناه دل |
، 87
اين دل كه دوسوی می گرايد |
، 279
ايوان مدائن را آئينه عبرت دان |
، 101
ای از تو خرابی خانه دل |
، 107
ای بی خبر بكوش كه صاحب خبر شوی ... |
، 11
اين امانت زان عنايت يافته است |
، 145
با مشت باز می روم آخر به زير خاك |
، 304
با مشت بسته آمده ام من در اين جهان |
، 304
باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم |
، 298
باری، اگر عسل نمی دهی نيش مزن |
، 136
باز می گويد كه دامن تر نكن، هشيار باش! |
، 84
بخت از دهان دوست نشانم نمی دهد |
، 50
بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم ... |
، 63
بدين آشكارت ببين آشكار |
، 22
بديدم حال دولتمند و درويش |
، 408
بر سرش ريز چو آب از مشك ها |
، 6
بر افروزان چراغ مرده ام را |
، 430
برگ درختان سبز در نظر هوشيار |
، 42
بس نامور به زير زمين دفن كرده اند |
، 409
بسيار بگردند و گنهكار نيابند |
، 148
بگويم صد هزاران داد از اين دل |
، 90
بلكه تا بر بندگان جودی كنم |
، 121
بنده را نام خويشتن نبود |
، 65
بنی آدم اعضای يكدگرند |
، 125
به بالينم نهند خشت و گل و سنگ |
، 304
به چشم دلت ديد بايد جهان |
، 22
به دام و دانه نگيرند مرغ دانا را |
، 273
به دامان معشوق آويخته |
، 390
به دريا بنگرم دريا ته بينم |
، 63
به ز آدميان مردم آزار |
، 136
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم |
، 63
به غير از معصيت چيزی نديدی |
، 259
به گورستان گذر كردم كم وبيش |
، 408
به نحوی كه معشوق از او خواسته |
، 390
به هرجا بنگرم كوه و در و دشت |
، 63
به ياران كی رسی هيهات هيهات |
، 412
بيشتر دلبستگی باشد به دنيا پير را |
، 139
بی خيانت جنس آن برداشتی |
، 145
بی ناله و آه شبانه دل |
، 107
پر نشود هم چنان كه چاه به شبنم |
، 305