حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 270
كشور وجودش تبديل به يوسف می شود و در اين مصر حكومتی الهی و ملكوتی برپا می كند. به دو دليل: اول اين كه اين حاكم ميل شديدی به پروردگار دارد و مانند يوسف می گويد:
«رب قد آتيتنی من الملك و علمتنی من تأويل الاحاديث فاطر السماوات و الارض أنت وليی فی الدنيا و الآخرة توفنی مسلما و ألحقنی بالصالحين». [13]
پروردگارا، تو بخشی از فرمانروايی را به من عطا كردی و برخی از تعبير خواب ها را به من آموختی. ای پديدآورنده آسمان ها و زمين، تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منی. درحالی كه تسليم فرمان های تو هستم جانم را بگير و به شايستگان ملحقم كن.
منطق او نيز همانند يوسف است:
«يا صاحبی السجن ءأرباب متفرقون خير أم اللّه الواحد القهار». [14]
ای دو يار زندانی من، معبودان متعدد و متفرق بهترند يا خدای يگانه مقتدر؟
و چون يوسف در مقابل تمايلات دنيايی چنين می ايستد:
«قال رب السجن أحب إلی مما يدعوننی إلی و إلا تصرف عنی كيدهن أصب إليهن و أكن من الجاهلين». [15]
پروردگارا، زندان نزد من محبوب تر است از عملی كه مرا به آن می خوانند، و اگر نيرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می كنم و از نادانان می شوم.
اين قدرت روحی يوسف است. او همه توانايی خود را كه چشم و گوش و زبان و دست و شكم و شهوت و قدم باشد رو به خدا می كند و آن ها را متوجه پروردگار می سازد. بدين ترتيب، چشمش خدابين می شود و به هرچه می نگرد حق را می بيند:
«فانظر إلی آثار رحمة اللّه ...». [16]
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر
«تلك آثارنا تدل علينا |
فانظروا بعدنا إلی الآثار». |
|
[17]