حديث عقل و نفس آدمی درآيينه قرآن، ص: 326
يعنی بار سنگين گناهان مرا زمين گير كرده. ازاين روست كه نمی توانيم عبادت كنم نه اين كه نخواهيم. اين دو مساله جدا از هم است. يكی نمی خواهد عبادت كند، ولی يكی می خواهد و نمی تواند. سبب نيز بار سنگين گناه است، بايد برای پرواز اين بار را سبك كرد.
گر قدمت هست چو مردان برو |
ور علمت نيست چو سعدی بمان. |
|
[13]
به مادرش گفت: من علت اين رگه تاريكی را در خودم پيدا نمی كنم.
گفتم از شما بپرسم بلكه بدانيد چيست؟
مادر گفت: پسرم مرا ببخش. آن تاريكی از من است. زمانی كه بادرار بودم، پدرت يكی دو ماهی در مسافرت بود. روزی، برای پهن كردن لباس به پشت بام خانه رفته بودم. همين همسايه كناری، مقداری زردآلو در آفتاب پهن كرده بود تا خشك شود. من هم به زردآلو خيلی علاقه داشتم. توان اين كه بروم و از ميوه فروشی زردآلو بخرم هم نداشتم. اين بود كه از روی پارچه خانه همسايه زردآلويی برداشتم و خوردم. بعد هم يادم رفت از صاحبش رضايت بگيرم. پسر گفت: سبب آن تاريكی را بعد از چهل سال پيدا كردم. خلاصه، رفت و ماجرا را گفت و از صاحبش خواست بهای آن زردآلو را قبول كند، ولی پيرمرد گفت: حلال خودت و مادرت باشد. چندروز بعد، دوباره نزد مادرش آمد و گفت: ديگر از آن رگه تاريكی خبری نيست.
حاله وجه اين كه ائمه اصرار دارند شيعه واقعی را بايد از اجتنابش از لقمه حرام شناخت معلوم می شود. نمی گويند با نماز و ورزه شيعه را بشناسيد، می فرمايند با پول و ثرورت بشناسيد. اگر حلال خور باشد شيعه است وگرنه شيعه بودنش به فكرتان هم خطور نكند. علی و شيعه حرام خور، علی و شيعه مال مردم خور؟ اين ها با هم نمی سازند.