فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 267

اما ديگری كه سخت به فضل خداوند اميدمند بود گفت:

بريده نبايد اميد از خدا

كه تا جاودان او بُوَد پادشا «1» و رفيقش را نيز نصيحت می گفت، و او را نيز اميدوار می ساخت:

نی مشو نوميد و خود را شاد كن

پيش آن فريادرس فرياد كن «2» سومی گفت: رفيقان! هر يك از ما، روزی كاری كرده است، و در آن كار جز رضايت حق چيزی ديگر منظور نكرده است. و البته پاداش آن نيز پيش خداوند محفوظ است، حال از خداوند بخواهيم كه بخشی از آن پاداش را كرامت فرمايد و زمينه خلاصی و نجات ما از اين دخمه تنگ و تاريك قرار دهد. و رفيقان نيز پذيرفتند.

يكی گفت: خدايا! شبی از شب ها بزمی و سُروری برپا بود. دختركی با جمال، مرا ديد. و پسنديد. و هم مورد پسند من افتاد. با اشاره ای به راه افتاديم. به تَه باغ رسيديم. كنار ديواری. و پشت درختی. آماده بود. و آماده بودم. و رضا داشت. و راضی بودم. و چشمانم را سخت گشودم و ديدم كه چه دارم!

دلبر صنمی دارم، شكر لب مرمر بَر

مرمر زبرش خيزد، شكر زلبش بارد

عنبر به خَم زلفش، عَبْهر بَدَلِ چشمش

خنجر سر مژگانش، عرعر به قدش ماند «3» ولی خدايا! در آن دل شب، و در آن توفان شهوت، تو را از ياد نبردم.

______________________________
(1) فردوسی.

(2) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 3252.

(3) عنصری، متوفی 431.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^