فارسی
چهارشنبه 06 تير 1403 - الاربعاء 18 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 245

وقتی كه داشتم دل و دينی چو مردمان

دايم رعايت دل درويش كردمی

چون ديدنی است باز بد و نيك در جهان

ای كاش نيكی از همه كس بيش كردمی «1»

زنی نامسلمان

اين آيه از كتاب خدا، در شان زنی شرور نزول يافته است، كه طرح ماجرای آن بی تناسب نيست:

زنی بود از يهود، و با مسلمانان در خشم. و همسايه ای داشته از ياران نبی مكرم، و بس با مكرمت و بزرگوار. و خاركن بود. كارش نيز اين بود كه هر بامداد راهی صحرا می شد، و با تيشه ای كه داشت هيزم ها را جدا می ساخت، و آنگاه بر دوش می گرفت، و به دروازه شهر می آمد، و می فروخت. و از اين راه امرار معاش می كرد.

اين زن شرير شبی حلوا ساخت، و آن را با زهر درآميخت. و هنگام صبح بر سر راه مرد خاركن درآمد و از نذری بودن آن گفت، و به وی سپرد. و مرد خاركن نيز گرفت و با خود برد. و در صحرا كار خود را شروع كرد. تا آن كه روز به نيمه آمد.

وضو ساخت. خواست به نماز بايستد كه سواری خسته از راه رسيد. او را به حلوا تعارف كرد. و مرد سوار نيز اندكی از آن خورد. و ناگاه لرزيد. و از پس افتاد. و مُرد.

خاركن، به تكاپو افتاد. چند نفری از دور ديد. آنها را صدا كرد. آمدند. و از مردن سوار خبر داد. نمی شناختند. او را شتابان به شهر آوردند. و برابر مسجد مدينه جنازه اش را بر خاك نهادند، و هر كسی كه می آمد و می ديد نمی شناخت. جبرئيل فرود آمد و پيامبر را گفت: اين، فرزند همان زنی است كه در همسايگی يكی از

______________________________
(1) خواجه شمس الدين جوينی، مقتول 683.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^