فارسی
چهارشنبه 06 تير 1403 - الاربعاء 18 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 37

هُمای رحمت

محمود غزنوی به همراهِ همراهان خود به شكار می رفت.

گرمای سوزان در آن بيابان بی سايه و بی سايبان همه را رنجيده و آزرده می ساخت.

در همين ميان، «هما» كه از مرغان هوايی است و پرهايی پُر پهنا و گسترده دارد، در آسمان پيدا و نمايان شد.

همراهان، با خود گفتند: خود را به سايه هما می رسانيم، تا بيش از اين آفتاب بر تن ما نتابد.

و پر شتاب رفتند.

تنها كسی كه محمود را رها نكرد، و نرفت، نامش اياز بود.

محمود، با حيرت و شگفتی او را گرفت: از گرما به ستوه نمی آيی؟ و از آن بيتاب، و رنجه و آزرده نيستی؟

گفت: آری، آفتاب، تاب و توانم را برده است.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^