فارسی
جمعه 29 تير 1403 - الجمعة 11 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 38

پرسيده: چرا به سايه هما نمی روی؟!

گفت: وقتی سايه ای چون سايه وجود شما بر سر من است، بی معنا و نارواست كه سايه ای ديگر بخواهم. زيرا به زير اين سايه راحتم. و ايمن.

و بی ترس. و آسوده. و سلامت. و مشكلات و سختی ها و دشواری هايم يكی پس از ديگری گشوده و مرتفع است.

محمود، با شنيدن اين سخن انديشه كرد، و به تامل فرو رفت. و ديد كه سخن اياز بسی نغز و پر مغز و با معناست. با خود گفت: كسی كه اعتقاد و رابطه قلب و باطن او، با من، اين گونه باشد، پس بر من ضرور و لازم است كه تمام خواست ها و حاجات و گره ها و مشكلات او را بگشايم. و از ميان همراهان، نسبت به او، نظر عنايت و لطفی ديگر داشته باشم. و محبتی و ميلی ديگر.

نويسنده كتاب مصابيح القلوب، به دنبال طرح اين قطعه زيبا، می نويسد: اگر كسی، در اين دنيا، سايه ای جز سايه خدا را نخواهد، و رحمتی جز رحمت او را تمنا و آرزو ننمايد، در اينكه خدا با او چه خواهد كرد، تنها خود می داند، و بس.

آری، اينجا، جايی است كه پای اهل خِد و بصيرت و تامل، لنگ و ناتوان است. و كسی نتوانسته، و نمی تواند. عنايت و لطف خداوند را نسبت به كسی كه جز سايه خدا را نمی خواهد، ارزيابی و اندازه گيری كند.

قرآن مجيد نيز خود به اين سخن قايل است كه آنچه خداوند، در فردای روزگار، بر چنين فردی ارزانی خواهد داشت در حساب نمی گنجد. كه عدد نيز در اينجا ناتوان است. و قادر به بيان ميزان مرحمت و لطف و موهبت پروردگار به چنين بنده ای نمی تواند باشد.

سايه خدا

حال، اساساً ببينيم جز خداوند سايه ای هست كه خود را به پناه آن برسانيم؟

اولين سخنی كه در اين زمينه بايد گفت سخن ابراهيم است.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^