فارسی
جمعه 29 تير 1403 - الجمعة 11 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 29

گفت: سپهبد.

پرسيد: پس از آن؟

گفت: ارتشبد. و نخست وزير. و كودتا. و در آخر نيز شاه بشوم.

پرسيد: بعد از اين همه؟

گفت: هيچ.

گفت: عزيز من، اينهمه راه و سر بالايی چرا؟ تو كه همين الان هيچ هستی.

پس چرا اينهمه زحمت؟!

آموزگاران سخن

در سحرگاهان اين ماه- رمضان- امام زين العابدين عليه السلام چيزهايی بر زبان دارد كه كافی است سينه های سپر شده، سپر نشوند. و شاخ های كشيده، شكسته شوند. و از كبر و خود بزرگ انگاری، باز ايستند.

بخدا سوگند، اگر امامان سخن نمی گفتند، سخن گفتن را نمی آموختيم.

البته، گويندگان و هم نويسندگان اروپا و آمريكا فراوان می گويند و هم می نويسند، اما درصدی بالا از گفته ها و نوشته های ايشان به حكم وجدان و عقل مردود و نارواست، و اندكی نيز كه مقبول است ريشه در كتب آسمانی، و هم حكمت حكيمان، و نيز فطرتی كه خداوند خود بر اينان ارزانی داشته است، دارد.

می فرمايد:

«انَا الصَّغيرُ الَّذِی رَبَّيْتَهُ»

خدايا! همان كوچكی هستم كه مرا پروردی.

و همه چيز در پرورش من به كار بستی.

آری، در عهد نوزادی و كودكی كه توان هضم خوراكی ها را نداشتم، از ميان آنهمه غذاهای رنگ در رنگ كه مادرم می خورد، شيری سپيد و گوارا در سينه اش جای دادی، تا بنوشم. و نوشيدم. و قد كشيدم. و سپس خود از آنها بهره بردم.

چه زيبا سخن می گويد:




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^