فارسی
جمعه 25 آبان 1403 - الجمعة 12 جمادى الاول 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 249

كه انسان نمی فهمد، ولی از چهل به بالا گاهی چنان اين فرو رفتن سرعت می گيرد كه در يك لحظه قلب بسته می شود و باز نمی شود. نفس می رود و ديگر بيرون نمی آيد.

يا نفس بيرون می آيد، ديگر برنمی گردد.

ای كاش مردم عالم بدن را عاقلانه مورد توجه قرار می دادند و عاقلانه به پرونده اين بدن رسيدگی می كردند، تا به اين نتيجه برسند كه همه چيز را فدای اين بدن كردن برای چيست؟

لقمان روح، خسته از هر گناه

در اين شعر، اين حكيم الهی قرن هفتم می گويد:

جان لقمان كه گلستان خداست

پای جانش خسته خواری چراست؟ «1»

لقمان را در روح تو آفريدند، اما تو با چند لقمه چه زهری در اين پنجاه سال به كام او می ريزی و او را نابود می كنی؟ چه می شود كه از لقمان بودن فرار می كنی و اسير لقمه می شوی؟ لقمه ای كه زلفش به هزار فريب، مكر، حيله و دروغ به عباد خدا گره می خورد. لقمه ای كه اگر باطن آن لقمه را برای خوك نشان بدهند، نمی خورد.

زيرا طبق قرآن مجيد، اين لقمه ها مانند آتش است. محال است كه خوك دهان خود را باز كند و آتش بخورد. آيه اش اين است:

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامی ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ ناراً» «2»

______________________________
(1)- مولوی.

(2)- نساء (4): 10؛ «بی ترديد كسانی كه اموال يتيمان را به ستم می خورند، فقط در شكم های خود آتش می خورند.»




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^