فارسی
سه شنبه 13 شهريور 1403 - الثلاثاء 27 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 282

اين امر خدا است و امر خدا فريضه، يعنی مافوق واجب است. ولی آن توبه ای كه امامان بزرگوار، برای ما اين گونه معنی كردند: توبه نصوح يعنی قطع رابطه با هر گناهی كه به آن آلوده هستم و بازنگشتن به آن گناه تا آخر عمر. اين معنای توبه نصوح است. «1»

______________________________
(1)- تحف العقول: 210؛ بحار الانوار: 75/ 48، باب 16، حديث 66؛ «وَ قِيلَ لَهُ مَا التَّوْبَةُ النَّصُوحُ فَقَالَ عليه السلام نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَ اسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَ الْقَصْدُ عَلَی أَنْ لَايَعُودَ.»

هم چنين آمده:

مجمع البيان في تفسير القرآن: 10/ 478، ذيل آيه 8 سوره تحريم

و روی عكرمة عن ابن عباس قال قال معاذ بن جبل يا رسول الله ما التوبة النصوح قال أن يتوب التائب ثم لا يرجع في ذنب كما لا يعود اللبن إلی الضرع.

و قال ابن مسعود التوبة النصوح هي التي تكفر كل سيئة و هو في القرآن ثم تلا هذه الآية و قيل أن التوبة النصوح هي التي يناصح الإنسان فيها نفسه بإخلاص الندم مع العزم علی أن لا يعود إلی مثله في القبح و قيل هي أن يكون العبد نادما علی ما مضی مجمعا علی أن لا يعود فيه عن الحسن و قيل هي الصادقة الناصحة عن قتادة و قيل هي أن يستغفر باللسان و يندم بالقلب و يمسك بالبدن عن الكلبي و قيل هي التوبة المقبولة و لا تقبل ما لم يكن فيها ثلاث خوف أن لا تقبل و رجاء أن تقبل و إدمان الطاعة عن سعيد بن جبير و قيل هي أن يكون الذنب نصب عينيه و لا يزال كأنه ينظر إليه و قيل هي من النصح و هو الخياطة لأن العصيان يخرق الدين و التوبة ترقعه و قيل لأنها جمعت بينه و بين أولياء الله كما جمع الخياط الثوب و ألصق بعضه ببعض و قيل لأنها أحكمت طاعته و أوثقتها كما أحكم الخياط الثوب و أوثقه.

در پاورقی ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن: 25/ 149، ذيل آيه 8 سوره تحريم مترجم آن گويد:

بعضی از تفاسير و كتب آمده كه نصوح مردی بود شبيه زنها صورتش مو نداشت و پستانهايی برجسته چون پستان زنها داشت و در حمّام زنانه كار می كرد و كسی از وضع او خبر نداشت و آوازه تميز كاری و زرنگی او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت، و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وی آنها را دلّاكی كند و از او قبلًا، وقت می گرفتند تا روزی در اندرون شاه صحبت از او در ميان آمده دختر شاه مايل شد كه حمّام آمده و كار نصوح را ببيند. نصوح وقت بدختر شاه داده و آماده پذيرايی و نظافت او شد. پس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش باتّفاق نصوح بحمّام آمده و مشغول استحمام شد كه از قضا يك دانه گوهر گرانبهايی از دختر پادشاه در آن حمّام مفقود گشت از اين امر دختر پادشاه در غضب شده و بدو تن از خواصش فرمان داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود.

طبق اين دستور مأمورين، كارگران را يكی بعد از ديگری مورد بازديد خود قرار دادند. همين كه نوبت به نصوح رسيد با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبری از دانه نداشت، ولی بعد از اين جهت كه می دانست تفتيش آنان، سرانجام كارش را به رسوايی می كشاند حاضر نمی شد كه وی را تفتيش كنند لذا بهر طرفی كه می رفتند تا دستگيرش كنند او به طرف ديگر فرار می كرد و اين عمل او آن طور نشان می داد كه گوهر را او ربوده است. و از اين نظر مأمورين برای دستگيری او بيشتر سعی می كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمّام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين برای گرفتن او به خزينه آمدند و ديد كه ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خدای تعالی متوجّه و از روی اخلاص توبه و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايی نجاتش دهد.

به مجرّد اينكه نصوح توبه كرد ناگهان از بيرون حمّام آوازی بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد پس از او دست برداشتند و نصوح خسته و نالان شكر خدا را به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخّص شد و به خانه خود رفت و هر مقدار مالی كه از اين راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقراء داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ديگر نمی توانست در آن شهر بماند. و از طرفی نمی توانست راز خودش را به كسی اظهار كند ناچار از شهر خارج و در كوهی كه در چند فرسخی آن شهر بود سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد. اتّفاقا شبی در خواب ديد كسی به او می گويد: ای نصوح چگونه توبه كرده ای و حال آنكه گوشت، و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است.

تو بايد طوری كنی كه گوشتهای حرام از بدنت بريزد همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار داد كه سنگهای گران وزن را حمل كند و بدين وسيله خودش را از گوشتهای حرام بكاهاند.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^