فارسی
يكشنبه 31 تير 1403 - الاحد 13 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 298

و گلزاری پر سُرور می خواند.

اين سخن هايی كه از عقلِ كل است

بوی آن گلزار و سرو و سنبل است

بوی گل ديدی كه آنجا گل نبود

جوش مُل ديدی كه آنجا مُل نبود «1» و بی گمان كسی كه بر اين سخنان پاك و آسمانی پشت پا می زند جز به هلاك خويش نكوشيده است.

هركه سوی خوان غير تو رود

ديو با او دان كه همكاسه بود

هر كه از همسايگی تو رود

ديو بی شكّی كه همسايه ش شود «2» ذوالقرنين كه شهر به شهر سفر می كرد و به ارشاد و هدايت خلق خدا همت می گماشت، به شهری رسيد كه در آن آشفتگی هايی چند ديد:

يكی اينكه بيشتر ساكنان شهر را پيران و پيرزنان يافت آنهم در كمال شادی و نشاط.

و ديگر آنكه در تمام شهر نگاهيان و عَسَس و پاسبانی نديد و در عين حال امنيت شهر چشمگير يافت. تا جايی كه وقت نماز نه كسی درب مغازه ها را می بست، و نه كسی مقابل مغازه ای پرده ای می آويخت.

و مقابل هر خانه ای نيز چندی قبر بود كه اين نيز مايه شگفتی بيشتر وی می شد.

ذوالقرنين كه از اين ماجرا سخت در حيرت و بهت فرو بود، از يكی از ساكنان

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 1899 و 1900.

(2) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 267 و 268.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^