فارسی
سه شنبه 12 تير 1403 - الثلاثاء 24 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 21

پيامبر صلی الله عليه و آله به اصحاب فرمود: چه می بينيد؟ گفتند: آتش را. فرمود: می بينم سواری در راه است، و روز و شبانی چند است كه به سوی مدينه می آيد.

ساعتی بعد مردی سوار از راه رسيد.

حضرت فرمود: به كجا می رويد؟ گفت: به سوی مدينه. شنيده ام مردی به پيامبری خداوند مبعوث شده است، هوای زيارت او را به سر دارم.

دوست نزديكتر از من به من است

وين عجبتر كه من از وی دورم

فرمود: درست شنيده ای. پيامبری هستم كه از سوی خداوند مبعوث شده است.

و آنگاه با دنيايی از مهر فرمود: از بت پرستانی؟ گفت: آری! فرمود: قامت خويش را پيش كسی خم كن كه از كارت گره بگشايد. و بت ناتوان است، ناتوانتر از انسان. مرد سوار گفت: شش شبانه روز است در راهم. آماده ام راه را بيابم.

نشانم دهيد. فرمود: خدايی جز خدای يگانه نيست. و من نيز پيامبر خدايم.

او نيز به جان پذيرفت. و همين را بر زبان آورد.

و ناگاه بی آنكه چيزی ديگر بگويد چشمان به هم گذارد و لب ها را فرو بست، و به سمت خاك خم شد. حضرت فرمود: جان خويش را تسليم كرد.

و آنگاه آب خواست و دست به كار غسل شد.

آری، مرد بت پرست به همين آسانی و سهولت، گذشته ای سياه و شوم را پاك كرد، با آنكه در تمام روزگار عمر خود بت را به جای خداوند بنده بود.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^