عبرت های روزگار، ص: 208
و ذوب شدن نمی آيد.
آينَه ت دانی چرا غماز نيست
زآنكه زنگار از رخش ممتاز نيست «1» و راه تصفيه باطن دست از نَفس كشيدن است. و به فرمان آن نرفت.
تاكنون كردی چنين اكنون مكن
تيره كردی آب را افزون مكن
بر مشوران تا شود اين آب صاف
و اندر او بين ماه و اختر در طواف
زانكه مردم هست همچون آب جُو
چون شود تيره نبينی قعر او «2» و البته، به دنبال بريدن از نفس، بايد به طاعات و بندگی و عبادت خداوند روی آورد. و عبادت، حلقه دربِ بارگاهِ حق را كوفتن است، و نتيجه آن دولت و اقبال و سرفرازی است.
حلقه آن در، هر آن كاو، می زند
بهر او دولت سری بيرون كند «3» و البته عبادتی مقبول حق است و نيز سودآور، كه محضِ خداوند باشد و به هيچ انگيزه ای ديگر آلوده و آغشته نباشد، كه هر انگيزه ای جز خداوند، دنيا و پستی، است «4».
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 34.
(2) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 2480 تا 2482.
(3) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 2049.
(4) دنيا واژه تفصيلی است و به معنای پست تر، و در شريعت ما هرچه پست تر از شأن انسانی باشد به دنيا موصوف می شود. و البته مذموم و ناروا خواهند بود. بنابراين، ای بسا نماز و روزه كسی كه عنوان دنيا را به خود می گيرد چرا كه مثلًا با رِبا آغشته است، و ريا و تظاهر از شأن آدمی دور است. و هم ای بسا كسی صاحب مكنت و دولت باشد اما به اين وصف موصوف نگردد.