عبرت های روزگار، ص: 344
خيری كن ای فلان غنيمت شمار عمر
زآن پيشتر كه بانگ برآيد فلان نماند «1» و عمل خير، هر چه در دنيا و چه در آخرت، از حاصل و سودی سرشار برخوردار است.
آن مرد الهی
در همين شهر تهران گوينده ای بود كه در علم و تقوا منزلتی بس والا و بالا داشت. ولی به ظاهر بسيار خاشع و خاكسار و فروتن بود.
سرافكندگی كن كه زلف نگار
سرافرازيش در سرافكندگيست «2» باری، بلندی طلبی و بالاخواهی جز حرمان و محروميت، محصوللی ندارد.
كاكل از بالا نشينی رتبه ای پيدا نكرد
زلف از افتاده حالی همنشين ماه شد «3» اين مرد الهی و كم نظير، زمان شاه، در خيابان شاه، كه كثيف ترين خيابان تهران بود، در ايام فاطميه منبر می رفت.
شب دهم از منبر پايين آمد. و بانی مجلس پاكتی كه در آن چهار صد تومان بود، كه البته در آن زمان مبلغی بالا می نمود، و بالاترين مبلغی نيز بود كه به يك گوينده داده می شد، به ايشان تقديم كرد. و ايشان نيز در جيب گذارد و به اتفاق رفيق خود از مسجد خارج شد. بيرون مسجد به رفيق خود گفت: شما می توانيد برويد، من در اين خيابان كمی كار دارم. پرسيد: چه كار؟ گفت: شنيده ام دختران و زنان بدكاره، هر شب، در اين خيابان، دنبال مشتری هستند. گفت: درست شنيديد. ولی اين چه ارتباطی به شما پيدا می كند؟! آن مرد الهی گفت: مگر ما دل
______________________________ (1) سعدی.
(2) خواجوی كرمانی.
(3) علی اكبر دهخدا.