فارسی
سه شنبه 12 تير 1403 - الثلاثاء 24 ذي الحجة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 324

و سعادت رسيدند.

بی گمان داستان حر را شنيده ايد، اما ماجرای فضيل را نيز بشنويد:

او دزدی چيره دست، پر مهارت، و با مهابت بود. اما نقطه ها و روزنه های روشنی نيز در زندگی داشت كه مايه اميد بود.

در احوالات وی آمده است كه شبی به همراه همدستان خود به قافله ای يورش آوردند، كه بس محتشم بود، و با خود ثروت ها و سرمايه هايی فراوان داشت.

آن شب، در حاليكه همدستان فضيل بارها را می گشودند، ناگاه چشمان وی كه تيز می ديد به دستمالی كوچك و گره خورده افتاد، آن را نيز گشودند. و درون آن چيزی جز «آية الكرسی» نبود. و در همين ميان فضيل گفت: بارها را به اهل قافله بازگردانيد. و همدستان شگفت زده پرسيدند: بازگردانيم؟ گفت: آری، و هيچ تأنی و تأخير نكنيد. گفتند: چرا؟ هيچ می دانی كه تاكنون قافله ای با اين همه بار و ثروت به جنگ نياورده ايم. گفت: می دانم. اما شما نيز هيچ می دانيد كه كسی اين آيات را با اين قافله همراه نموده باور و معتقد بوده است، كه با وجود اين آيات، بار و سرمايه اش محفوظ می ماند؟ گفتند: حال ما می بريم تا بداند كه از اين آيات نيز كاری ساخته نيست. ولی فضيل برافروخت و گفت: ما دزد پارچه ايم و نه دزد باورهای مردم.

برادران و خواهران! اين حرف يك دزد است كه می گويد: ما دزد اعتقاد و باور مردم نيستيم و نبايد ديگران را از خدا برانيم، يعنی اگر خود دوريم نبايد ديگران را نيز دور بسازيم.

عزيزان هيچ می دانيد كه اگر كسی ديگری را كشته و جانش را بگيرد ديه و خون بهای او هزار دينار طلا خواهد بود اما اگر كسی، يكی را از خدا دور بسازد، جرم وی با كشتار تمام انسان ها برابر است. و اين صريح آيات كتاب خداست.

پس، اگر كسی را به سوی خدا تشويق نمی كنيد، از راه خدا نيز مأيوس نسازيد. و اگر




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^