چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 145
گرفتار خيال بودند.
«وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» «1»
خيال می كردند كه خوب زندگی می كنند.
حكمای الهی می گويند:
خواب اين ها خيلی از بيداری آنها بهتر است. اقلًا زمانی كه در خواب هستند، تكليف ندارند، لذا فساد و گناهی مرتكب نمی شوند، فتنه ای به پا نمی كنند، ضرر و ضربه ای نمی زنند، خطری توليد نمی كنند. تا زمانی كه بيدار هستند، دائم در ضرر هستند. در حالی كه خواب بيداران حقيقی، بيداری است و خواب نيست.
ليلی از نگاه مجنون
شخصی به نام خليفه در قبيله عرب بنی عامر بود، با ليلی، معشوقه مجنون، چند كلمه حرف زد، چند كلمه هم جواب شنيد. اين گفتگو از نظر معنا، نه ظاهر گفتگو، گفتگوی بسيار با ارزشی است:
گفت ليلی را خليفه كان تويی |
كز تو مجنون شد پريشان و غوی |
|
«غوی»؛ يعنی متحير و سرگردان. گفت: آيا شما ليلی هستی كه از دست تو مجنون پريشان و سرگردان و متحير شده است؟
از دگر خوبان فزون تر نيستی |
گفت: خاموش، چون تو مجنون نيستی |
|
ديده مجنون، اگر بودی تو را |
هر دو عالم، بی خطر بودی تو را «2» |
|
و پريشان تو شده است؟ گفت: چه می گويی؟ ريشه ای حرف بزن. با چه چشمی خود و جهان را نگاه می كنی؟ چشم تو از شعبه هوی، هوس و شهوت است و همه چيز را ابزار شهوت و هوس خود می بينی.
حتی يوسفی كه خدا او را صدّيق ناميد، تو او را اشتباه می بينی، عينك تو، عينكِ هوی و هوس است. ای كاش با عينكِ عقل، يوسف عليه السلام را می ديدی و او را ابزار زيبايی و برای سير كردن كام شهوت حرام خود نمی دانستی. تا در همين كاخ، از كار او به زنی تبديل می شدی كه تو را كنار مادر عيسی عليه السلام می نشاندند، آن وقت در آيات خدا و تاريخ می گفتند: مريم و زليخا. خديجه و زليخا، زينب و زليخا. اما به خاطر اشتباه نگری، تو چقدر يوسف عليه السلام را كوچك و پست ديدی؟
اگر می ديدی كه همه انسان ها برای رسيدن به كمال آفريده شده اند و جهان و هر چه در آن وجود دارد، ابزار رساندن تو به كمالات هستند و مقصد نهايی نقطه بی نهايت و آن هم «اللّه» است، آن وقت با اين نگاه همه حركات و روابط خود را نظام می دادی، بعد از چند سال كه عمرت تمام شد، در آغوش ابدی رحمت بی نهايت خدا قرار بگيری. اگر اشتباه ببينی، از جهنم سر درمی آوری.
ديدگاه يوسف عليه السلام
انبيا و ائمه عليهم السلام و انديشمندان واقعی تاريخ بشر، همه اين مسأله را ثابت كرده اند كه انسان تركيبی از بدن و روح است.
بدن كه معلوم است از كجا به وجود آمده؟
«مِنْها خَلَقْناكُمْ» «1»
______________________________ (1)- طه (20): 55؛ «شما را از زمين آفريديم.»
(2)-