فارسی
چهارشنبه 07 شهريور 1403 - الاربعاء 21 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 131

باری، بلايی نبود كه خود را به علی نرساند.

هست حيوانی كه نامش اشْغُر است

او به زخم چوب زفت و لَمتر است

تا كه چوبش می زنی به می شود

او ز زخم چوب فربه می شود

نفس مؤمن اشْغُری آمد يقين

كاو به زخم رنج، زفت است و سمين

زين سبب بر انبيا رنج و شكست

از همه خلق جهان افزونتر است

پوست از دارو بلاكش می شود

چون اديم طايفی خوش می شود

ورنه تلخ و تيز ماليدی در او

گنده گشتی ناخوش و ناپاك بُو «1» روزی مالك را صدا كرد. و گوشه ای نشستند. اما چيزی نگفت. ولی بغضی سنگين در گلو داشت. و يكباره زار زار گريست. چشمان مالك نيز ناخواسته فروباريد. و كمی بعد با ديده ای نگران پرسيد: علی جان! از چه روی می گرييد؟

فرمود: مالك! بلايی نبود كه از سوی اين مردم بر من نبارد.

كاش صحرای قيامت زودتر پيدا شود

اينقَدَرْ جا نيست در عالم كه يك دل وا شود «2»

______________________________
(1) جانوری است كه اشْغُر- گوركن- نام دارد، كه بر اثر ضربات جوب درشت و فربه تر می شود. نفس مومن نيز به يقين مانند گوركن است كه با ضربات رنج درشت تر و چاق تر خواهد شد. به همين سبب است كه رنج و شكست پيامبران از همه خلق جهان بيشتر بود. تا بدينسان جان آنان والاتر از جان های ديگر شود، زيرا بلايی كه آنان تحمل كردند، اقوام ديگر با آن بلاها مواجه نشدند.

(2) نعمت خان عالی، 1121 يا 1122.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^