فارسی
دوشنبه 01 مرداد 1403 - الاثنين 14 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 278

كار من سربازی و بی خويشی است

كار شاهنشاهِ من سربخشی است

فخرْ آن سر، كه كف شاهش بَرَد

ننگ آن سر كاو به غيری سر بَرَد «1» و راستی چه خسارت می كنند كسانی كه خيال سود دارند، و صدق را از كف می نهند، و به ريسمان سُست دروغ می آويزند.

شگفتا! كه چه می دهند و چه می ستانند.

اين زمان كه تو صحيح و فربهی

صدق را بهر خيالی می دهی

می فروشی هر زمانی دُرِّكان

همچو طفلی می ستانی گردكان «2» ولی آنها كه اهل تدبير و عافيت نگری باشند، نخست به بازتاب كذب و صدق می انديشند. و البته كذب را واپس زده، و با تمام جان، طالب صدق و راستی می شوند.

و از نمونه های برجسته اين قوم عاقبت انديش و پايان نِگر يوسف بود كه خداوند در كتاب خويش، از وی، با نام صديق ياد كرد. زيرا كه در صدق و راستی ودرستی به اوج خود رسيده بود. و البته بازتاب آن را نيز هم در دنيا وهم در آخرت ديد.

بدتر زدورويی به جهان منقصتی نيست

وز صدق نكوتر به دو عالم صفتی نيست

چيزی كه در او فايدتی هست بماند

نابود شود آنچه در او فايدتی نيست «3»

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 2961 تا 2965.

(2) مثنوی معنوی، دفتر ششم، بيت 3465 و 3466.

(3) ملك الشعرای بها، متوفی 1330 شمسی.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^