فارسی
سه شنبه 02 مرداد 1403 - الثلاثاء 15 محرم 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 265

كس قامت خم نخواهد كرد.

چرا بايد كه عاقل بَهرِ روزی

بر هر ناسزا پرواز گيرد

زشرك است اين كه مردم از پی رزق

كسی را با خدا انباز گيرد

چه ترسی زآنكه خشنودی و خشمش

نه جان بخشد نه روزی بازگيرد «1» و ناگاه كسی ديگر از راه رسيد. و سر و صورت را با آب چشمه صفا می داد كه در همين ميان مردی سوار از راه رسيد و با نهيبی پر مهيب او را گفت: خورجينم كجاست؟!

و بيچاره مرد هر چه می گفت تازه از راه رسيده ام، و خورجينی را نديده ام، ولی او باور نمی كرد. ولاجرم كار به نزاع كشيد. و در اين نزاع جانش را درباخت.

و در همين ميان خداوند موسی را فرمود: صحنه تمام شد، و حال از چند و چون ماجرا تو را با خبر می سازم.

موسی! مرد اسب سوار، سال ها پيش، شاگرد بود. و شاگرد پدر همان مردی كه خورجين را به دوش گرفت و گريخت. و او در آن زمان طفلی كوچك بود.

پدرش مُرد. و مرد اسب سوار با مادرش ازدواج كرد. او را از خانه بيرون راند بی آنكه چيزی از ميراث پدر را با وی همراه كند، و اين همه سكه های نقره و طلا و ميراث پدرش بود كه بايد به وی می رسيد، و اكنون نيز رسيد.

ولی موسی! همين مرد سوار پدری داشت كه بی گناه و مظلومانه در يك واقعه ای به دست كسی به ناروا كشته شد. و كشنده اش را نيافتند. وكشنده، همان كسی بود كه اكنون به دست اين مرد سوار، كه فرزند مقتول است،

______________________________
(1) جمال الدين اصفهانی، متوفی 588.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^