عبرت های روزگار، ص: 161
هر كه اندر عشق يابد زندگی
كفر باشد پيش او جز بندگی «1» و در آستان خداوند نيز چيزی به قيمت بندگی نيست. و نه چيزی اعتبار و بهای آن را دارد.
جز خضوع و بندگی و اضطرار
اندر اين حضرت ندارد اعتبار «2» «وَلكن وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِباده» «3» يعنی اگر بساط بهشت را برچينند، و نيز طومار دوزخ را بپيچند، باز علی بر سجاده است. و اگر ابودرداء نيز دوباره از كنار نخلستان كوفه عبور كند، باز همان آهنگ حزين را می شنود، و پس از آن نيز می بيند كه علی بر خاك، همچون مرده ای، افتاده است. و دوباره، شتابان، خود را به خانه فاطمه می رساند. و از مرگ مولی خبر می دهد، اما باز می شنود، كه علی نمرده است، بلكه از هوش رفته و دوباره به هوش می آيد، و اين ماجرای تمام شب های علی است.
شب مردان خدا روز جهان افروز است
روشنان را به حقيقت شب ظلمانی نيست
جهاد
كسانی كه خدا را بنده نباشند، هوای شاهی و سلطنت دارند، و ديگران را نيز به بندگی خويش می خواهند، حال آنكه هيچ بندگی نكرده اند.
چون ندادت بندگیِ دوست دست
ميل شاهی از كجايت خاسته ست «4»
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 1866.
(2) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 1323.
(3) بحارالانوار: ج 41، ص 14.
(4) مثنوی معنوی، دفتر سوم، بيت 4221.