عبرت های روزگار، ص: 248
هر بنای كهنه كآبادان كنند
نه كه اول كهنه را ويران كنند «1» و از بيابانی برهوت، مزرعه ای سبز ساخت. و سال ها پس از آن نيز باغستانی خرم، زيبا و پرثمر بنا نهاد.
ثمرات، انبوه و انبوهتر می شد. و سرانجام آنها را به فروش گذارد. و بهای گزاف و كلانی نيز به چنگ آورد. و از آن ميان تنها اندكی برای هزينه باغ و بخشی نيز جهت معاش، كسر نمود. و آنچه باقی ماند، خرج مساكين كرد.
خير كن با خلق بهر ايزدت
يا برای راحت جان خودت «2» دست دادستت خدا، كاری بكن
مكسبی كن ياریِ ياری بكن «3» و ساليانِ سال بر همين منوال بود.
و خداوند نيز سال به سال بر بركاتش می افزود.
من خود با چشمان خود اين حقيقت را ديده ام:
در شهری، پيرمردی كشاورز، كه الان در حدود صد و شانزده سال سن دارد، از من دعوت كرد. و من نيز به باغ ايشان رفتم. درختان باغ مالامال از ثمر بود.
و اگر زير شاخه ها دوشاخه نمی زد حتماً می شكستند. و اين در حالی بود كه خشكسالی بيداد می كرد. و درختان باغات همجوار و اطراف هيچ ثمری با خود نداشتند. پرسيدم: شما با اين باغ چه كرديد؟ گفت: تمام اين درختان را با نام خدا كاشتم. و در كنار هر كدام دو ركعتی نماز گزاردم. و بر سيدالشهداء عليه السلام گريستم.
و خمس و زكات را از ياد نبردم. و نه فقرا و مساكين را.
______________________________ (1) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 2343 و 2345 و 2350.
(2) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 1979.
(3) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 242.