چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 195
ما هم متخصّص زبان عبری بوديم، آن را باز كرديم و خوانديم. به صفحه ای رسيديم، ديديم خداوند متعال در آيات تورات گفته است: كار به حضرت موسی عليه السلام تمام نمی شود و در آينده پيغمبر به اين اوصاف، اين نام و نشان و اخلاق خواهد آمد و بعد از او نيز كار در اختيار دامادش، به اين نام و نشان قرار می گيرد.
خوانديم و بيرون آمديم.
«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ» «1»
شما با لياقت و خواستن مرا ياد كنيد، من هم شما را ياد می كنم. شما قدمی به سمت من بياييد، من ده قدم به طرف شما می آيم.
به برادرم گفتم: ما ديگر حق نداريم يهودی بمانيم، نظر تو چيست؟ گفت: من هم نظرم همين است. حال كجا برويم و دين اصلی را پيدا كنيم؟ به مدينه آمديم، ديديم نمی توانيم آنجا بمانيم. اگر خانواده ما بفهمند، ما را نابود می كنند.
با هم به بغداد آمديم. در كاروانسرايی اتاق اجاره كرديم، مدير كاروانسرا پيرمرد محاسن سفيدی بود. خيلی به ما محبت كرد، گفت: اهل كجا هستيد؟ گفتيم: اهل خيبر هستيم و می خواهيم مسلمان واقعی شويم. گفت: فردا صبح شما را نزد قاضی القضات بغداد می برم. قاضی از اسلام، قرآن و پيغمبر صلی الله عليه و آله برای ما صحبت كرد. در پايان گفت: بعد از پيغمبر صلی الله عليه و آله كار به ابن ابی قحافه رسيد.
گفتيم: ای قاضی! به خدا قسم! در تورات اصلی كه ما با خواندنش تشويق شديم كه مسلمان شويم، اسم جانشين پيغمبر صلی الله عليه و آله اين نبود. اسمی كه به عبری در تورات بود، به عربی «علی بن ابی طالب» می شد، عبدالله بن ابی قحافه در تورات نبود.
قاضی فرياد زد و گفت: اين دو رافضی خبيث را بيرون كنيد. ما را بيرون كردند.
نمی فهميديم لفظ رافضی يعنی چه؟ به چه كسی رافضی می گويند؟ ناراحت و
______________________________ (1)- بقره (2): 152؛ «پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم.»