فارسی
دوشنبه 12 شهريور 1403 - الاثنين 26 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 166

وز سر سوزن همی جويد سرش

ور نيابد می كند با لب ترش

خار در پا شد چنين دشوارياب

خار در دل چون بُوَد؟ وادِه جواب

خار در دل گر بديدی هر خسی

دست كی بودی غمان را بر كسی «1» كس به زير دمّ خر خاری نهد

خر نداند دفع آن، بر می جهد «2» بر جهد آن خار محكمتر زند

عاقلی بايد كه خاری بر كند «3» و علی، چه خارها كه از جان های خسته مردم دور ساخت. و چه اشك ها كه از چشم ها زدود. و چه خنده ها كه بر لب های فروبسته و غمناك، نشانيد.

دشتی پهناور، و برهوتی خشك و بی آب و علف، پس از سال ها رنج و دشواری، به مزرعه ای سبز از درختان خرما بدل ساخت. و در حالی كه درختان به ثمر نشسته، و خوشه ها از دانه های خرما، مالامال می نمود، غلام خويش، قنبر را گفت: قلم و دوات می خواهم. و قنبر آورد. و حضرت در گوشه ای نشست. و بر صفحه ای نوشت: اين مزرعه سبز و آباد، برای مردم بينوا و دردمند وقت نمودم. و فرزندانم: حسن و حسين، تا تهيدست نيستند از آن بهره ای ندارند، و در حالت نياز، همچون نيازمندان ديگر بهره مند می شوند. و آنگاه برخاست تا مزرعه را ترك گويد: قنبر وی را می گويد: سال ها زحمت آبادانی اين باغ را بر دوش داشته ای، اكنون، با دانه ای از خرما، دهان خود را شيرين كن.

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 150 تا 155.

(2) يكی زير دم خر خاری می نهد، و خر چون راه دفع آن را نمی داند، جست و خيز می كند.

(3) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 150.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^