عبرت های روزگار، ص: 49
بصيرت
انسانی بينا، بر اثر بينايی و بصيرتی كه داشت، با سلسله ای ابزار، زمينی صاف و هموار را زير و رو می كرد. و در همين ميان، مردی نادان، بی خبر، و بی خرد، از ديدن اين ماجرا بر او خشم گرفت كه چرا زمين هموار را اينگونه در هم می كوبد؟
اعتراض و ايراد او از اين رو بود كه اكنون را می ديد. و از فردا غافل بود. و نيز از تحولات و تغييرات خبری با خود نداشت. و نمی دانست كه اين امر اگرچه زمنی را به ظاهر ناهموار و ناهمگون می سازد، اما در پی آن آبادی و آبادانی نهفته است. و نيز سودها و منفعت ها به همراه خواهد داشت.
آری، انسان های جاهل، هميشه در جهت ها و موضع گيری های خود به چنين خطاها و لغزش هايی آلوده می شوند.
آن مرد بزرگ و بينا، كه با بيل و گاوآهن، زمين را زير و رو می ساخت، به مرد نادان و امروزی نگر و اكنون بين، فرمود: هيچ فرياد مكن كه آبادی اين زمين، و هم ارزش يافتن و به نتيجه نشستن آن در گرو همين كند و كاو و زير و رو شدن