فارسی
يكشنبه 11 شهريور 1403 - الاحد 25 صفر 1446
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عبرت های روزگار، ص: 160

ای خنك آن مرد كز خود رسته شد

در وجود زنده ای پيوسته شد

وایِ آن زنده كه با مرده نشست

مرده گشت و زندگی از وی بِجَست «1» و علی عليه السلام، در آغاز جوانی، اين كوچ و مهاجرت را، و آن لقاء و وصال و اتصال را نصيب بُرد.

اتصالی كه نگنجد در كلام

گفتنش تكليف باشد والسلام «2» و اگر علی عليه السلام به اين پايگاه رفيع و مقام بالا و والا دست نمی يافت، هرگز نمی گفت:

«الهِی ما عَبَدْتُكَ خَوفاً مِنْ عِقابِكَ وَلا طَمَعاً فِی ثَوابِكَ»

خدايا! اگر قامت به بندگی بسته ام، و كسی جز تو را بنده نيستم، نه از سرِ بيم است، و نه برخاسته از اميد. چرا كه دوزخ و بهشت بسی فروتر و نازلت از آنند كه دلم را كه تنها سودای تو را دارد، آغشته از هراس و آز كنند.

ليك مومن دان كه طوعاً ساجد است

ز آنكه جويای رضا و قاصد است

هست كَرهَاً گبر هم يزدان پرست

ليك قصد او مرادی ديگر است «3» آری، علی عليه السلام عاشق است، و در پيشگاه عاشقان هيچ خلعتی زيباتر از بندگی نيست.

______________________________
(1) مثنوی معنوی، دفتر اول، بيت 1353 و 1536.

(2) آن اتصال چنان است كه در سخن نمی گنجد، و اگر اشاره وار از آن سخنی به ميان آمد يك وظيفه بود، والسلام. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بيت 880.

(3) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 2544 و 2545.




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^