چهره ملكوتی يوسف عليه السلام، ص: 99
آن وقت او می گفت: دندان شكسته و بدن سياه مرا ببينيد، من مقاومت كردم تا او به من تجاوز نكند. اما حضرت يوسف عليه السلام در جايگاه «برهان رب» بود، لذا برخورد او با دشمن نيز بی عيب، سالم و الهی بود.
او فرار كرد، چون كه اينجا جای فرار بود، نه جای درگيری. او متوجه شد كه جای درگيری نيست. زليخا از پشت سر لباس حضرت يوسف عليه السلام را گرفت تا او را نگهدارد، حضرت در حال رفتن بود كه لباسش پاره شد. ناگهان در باز شد و شوهر زليخا وارد شد. گفت: چه خبر است؟ او به شوهرش گفت: از آن وقتی كه او را به خانه آوردی، او به دنبال من است تا به من و تو خيانت كند.
شوهر زليخا به حضرت يوسف عليه السلام گفت: من بد كردم كه به تو نان و نمك دادم و خانه خود را در اختيار تو گذاشتم؟ كودكی عاقل همانجا به شوهر زليخا گفت: لباس يوسف عليه السلام را نگاه كن، ببين اگر از جلو پاره شده، زن مقاومت كرده تا به او خيانت نشود، اما اگر لباس از پشت پاره شده، همسر تو می خواست خيانت كند و او از دست اين زن خائن فرار می كرده است. به قدری اين معرفت و عشق انسان را ظريف و بی عيب می كند كه در برخورد با بدترين دشمنان، زيباترين برخورد الهی را انجام می دهد.
تفاوت معشوق حقيقی و غيرحقيقی
آن وقت اين معشوق با همه معشوق ها فرق می كند؛ چون اولًا: معشوقِ اين عشق هيچ نيازی به عشقِ عاشق ندارد و در كمال بی نيازی است و تمام منافع عشقِ اين عاشق به خود او برمی گردد.
اينجا معشوق از عاشق منفعتی نمی خواهد؛ چون نيازی به منفعت بردن ندارد.
دوم اين كه: هرگز معشوق در اين عشق، برای عاشق كم نمی گذارد؛ چون اهل اذيت كردن نيست، بلكه معشوق در اينجا اهل لطف، بخشش، احسان، فضل و كرم است.