عبرت های روزگار، ص: 276
و اختيار، به منزله همان آبرنگ است، كه می توان با آن خود را به هر رنگ، رنگ ساخت. ولی شايسته است كه جز رنگی كه خدا خواسته است، رنگی نخواهيم.
و خداوند كه ما را به جانشينی خود خواسته است جز رنگ خود كه زيباترين و مناسبترين رنگ هاست برای ما نمی پسندد.
«صِبْغَةَ اللَّه وَمَنْ أحْسَنُ مِنَ اللَّه صِبْغَةً» «1» صِبْغَة اللَّه هست خمِّ رنگ هو
پيسها يك رنگ گردد اندر او «2» و رنگ خدا رنگ صدق و يك رنگی است.
به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست
كه از دروغ سيه روی گشت صبح نخست «3» ارزش و بها و قيمت انسان به صدق است.
بدون صدق، انسان بی رونق است و رواج و بازاری ندارد.
و اين حقيقت را حتی دروغزنان نيز دريافته اند. لذا دروغ های خويش را آنگونه می بافند كه با صدق مشابه و همانند و همرنگ باشد، چرا كه دريافته اند كه قيمت و بها تنها و تنها از آنِ صدق است.
حال كه دروغ نيز از فروغ صدق بی بهره نيست و با رنگ و لعاب آن رواج می بايد، آيا انسان نمی تواند از خرمن صدق بهره برگيرد؟
و البته می تواند، بلكه می تواند در پناه آن به چيزهايی بس برتر و بالاتر دست يابند.
كسی كنار ساحلی قلاب را به آب افكنده، و در هوای صيد بود. حال آنكه
______________________________ (1) بقره/ 138.
(2) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بيت 1345.
(3) حافظ.