عبرت های روزگار، ص: 25
ياد نعمت ها
جاسوسان، محمود غزنوی را خبر كردند كه اياز كه بيش از همه مورد مدارا و احسان و انعام و اهتمام شما بوده و هست، و از هيچگونه موهبت در باب ايشان دريغ نداشته و نداريد، چندی است كه مشكوكانه با خانه ای در يكی از محلات قديمی شهر در رفت و آمد است، و هيچ دور نمی نمايد كه در پی اين ماجرا دسيسه و توطئه و نيرنگی باشد، كه البته برای دولت و دربار شما بسی زيانبار است.
محمود، بی آنكه شيوه خود را تغيير داده باشد، با اياز گفت: شنيده ام، گاه گاه، به يكی از خانه های اين شهر آمد و شد داری، و من بی علاقه نيستم كه آنجا را با چشمان خود ببينم.
اياز بی آنكه كمترين بيم و هراس را به خود راه دهد با بی باكی تمام پذيرفت.
و گفت: هيچ مانعی در كار نمی بينم. و در اين زمينه درنگ و كندی روا نيست.
هر دو به راه افتادند. و به خانه رسيدند. اياز درب را گشود. تعارف كرد.