عبرت های روزگار، ص: 130
زده و به دست تو بسپارم. عقيل! تو طاقت اتلاف و تضييع حق يك تن را نيز نداری، من چگونه توانِ تلف ساختنِ حقوق ملتی را داشته باشم؟! عقيل! تو، آنچه را كه من خواستم نخواهی كرد، و من نيز آنچه تو خواهان آن هستی نخواهم نمود.
آری، علی حكومت را جز برای عدل و عدالت نمی خواهد.
آيه ای ديگر
«يا ايُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصابِرُوا وَرابِطُوا اتَقُو اللَّه لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» «1» ای اهل ايمان! در كنار توفان ناملايمات، شكيبا بوده و صبوری كنيد، و صيانت نفس را از كف ندهيد.
آدمی را پوست نامدبوغ دان
از رطوبت ها شده زشت و گران
تلخ و تيز و مالشِ بسيار دِه
تا شود پاك و لطيف و با فِرِه
ور نمی تانی رضا ده ای عَيار
گر خدا رنجت دهد بی اختيار
كه بلای دوست تطهير شماس
علم او بالای تدبير شماست «2» والبته، كسی پر شكيب تر و بردبارتر از علی نبود، چرا كه به قدر وی كسی ناكامی نچشيد، و تلخكامی نكشيد. و تو گويی سهولت و آسانی، علی را پاك از ياد برده بود، و تلخی و مرارت و نج و سهولت، از همه، بر او مشتاق تر بود.
______________________________ (1) آل عمران/ 200.
(2) پوست را با دوا دباغی می كنند، تا سرانجام چون پوست طايف مرغوب می شود. اگر به آن داروهای تلخ و تند نمی ماليدند، می گنديد و بدبو و ناخوشايند می شد. انسان را هم مانند پوستدباغی ناشده يی دان كه به سبب رطوبتهای دنيايی زشت و سنگين شده است. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بيت 97 تا 100 و 102 تا 107.